امروز سوار تاکسی شدم

امروز سوار تاکسی شدم،
کنارم یکی بود که دستش مرغ و روغن اینا بود
خلاصه بدجوری جارو تنگ کرده بود...
گفتم سبد کالاست...؟
گفت:آره،گفتم پس ربش کو؟
گفت مگه ربم میدن..!؟
گفتم آره مگه نگرفتی؟
بد بخت پیاده شد رفت دنبال رب...!
.
.
.
.
.
خدایا منو ببخش ،
خودت دیدی جا خیلی کم بود:-|
دیدگاه ها (۱۶)

اگه همیشه یادمون بمونه چیزایی که میتونیم باخودمون ببریم ظواه...

فرار من

part17🦋&ناراحت؟-اره &چطوری یعنی- عین افسرده هایی مثل قبل نه ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط