پارت ۱۴
الان سه ماه گذشته و ما میخواهیم نقشه عملی کنیم قرار شده من خودم را به مردن بزنم تا کوک بخواهد بیاد مرا پیدا کنه بعدش ما اونو تو خونه حبس کنیم
رونا بهم یه سری قرص داد و گفت
رونا : اینا رو بخور برای بیهوشی موقت هست
ا.ت: اوک فایتینگ
رونا : اوکی
قرص هارو که خوردم سرگیجه گرفتم و تاریکی مطلق
کوک ویو
دیدم تلفنم زنگ خورد جواب دادم دیدم روناس
رونا:اگه میخوای عاقبت دوست دخترت مثل خواهرت نشه بیا اینجا
سریع تلفنم رو قطع کردم و سوار ماشین شدم
ویو رونا
آخی ا.ت بدبخت واسطه جنگ من و کوک شده
و اصلا خبر نداره اگه پادزهر اون قرص رو نخوره
تا ۲ ساعت دیگه میمیره
همش نونا صدام میکرد
اما به چه حقی نزدیک تهیونگ من شد
نه نه تهیونگ نمیتونه اونو دوس داشته باشه وقتی من هنوز زندم نه نهههه
اره ا.ت باید بمیره مثل جئون جونهو ی بدبخت( جئون جونهو خواهر کوک)
ویو کوک
رفتم ا.ت مثل اب پخش زمین شده بود
بقلش کردم رفتم سوار ماشین شدم که رونا تو ماشین بود و داد میزد
رونا : کووووکک کوووووووک با اونیم چیکار کردیییی
تک کشتیششششششش چراااااااااااااا مگه چیکارت کرده بودددد
نکنه خواهرتم اینطوری کشتییییی خدایی من چه وحشیییی
با اعصبانیت کوبیدم تو دهنش و گفتم
کوک: هرزه ی لعنتی چی دادی خوردش
رونا: امیدی بعش نیس تلاش نکن اخر ش مثل خواهرت میشه
____________________________
ادامه شب
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.