★سناریو ★
★سناریو ★
ریاکشن پسرای اسلایترین وقتی....
وقتی بهشون محل نمیدی
- - - - - -
متیو: تو داشتی تو کتابخونه کتاب میخوندی که متیو اومد کنارت نشست و داشت درباره ی خبرای دیده شدن ولدمورت حرف میزد ( اینجا متیو پسر ولدمورت نیست) وقتی دید بهش محل نمیدی اعصابش خورد شد وچونه تو گرفت متیو: یه بار دیگه ببینم وقتی حرف میزنم بهم دقت نکنی
یه کاری میکنم تا ده روز لنگ بزنی
تام: تو تام توی سالن عمومی اسلایترین بودین و روی مبل نشسته بودی تام داشت درمورده نقشه جدیدش باهات حرف میزد ولی تو اصلا حواست به حرفاش نبود و تام دستتو کشید و انداختت تو ی بغلش و در گوشت گفت تام: تو که نمیخوای ددیت عصبی بشه پس مث ادم به حرفام گوش بده
دراکو: روی تخت دراز کشیده بودی داشتی واسه امتحان فردا میخواندی که دراکو اومد تو و شروع کرد به توضیح دادن درباره دعواش با پاتر گیریفندوری ها اما تو انقدر غرق کتاب بودی متوجه نشدی
درکو که دید توجه نمیکنی با شدت کتابو ازت گرفت پرتش کرد اونور دراکو: خودت میدونی بدم میاد بهم گوش ندی
لورنزو: داشتین از کلاس دفاع دربرابر جادوی سیاه میومدین تو داشتی با پانسی حرف میزدی و اصلا حواست به لورنزو نبود و اصلا بحش محل نمیدادی وقتی پانسی رفت لورنزو چسبوندت به دیوار و سرشو فرو کرد تو گردت و در گوشت گفت لورنزو: مث اینکه اینجا یکی دلش تنبیه میخواد
تئو: توی کلاس نشسته بودین تا کلاس شروع شه تو سرتو گذاشته بودی رو میز و منتظر بودی تا اسنیپ بیاد تئو داشت برنامه هاش برای تابستون میگفت اما تو بهش توجه نمبکردی تئو عصابش خورد شد و دیگه باهات تا اخر کلاس حرف نزد داشتی از کلاس میو مدین بیرون که دستتو کشید
و چسبوندت به دیوار تئو:دفعه دیگه بهم محل ندی انقدر باهات خوب رفتار نمیکنم( تئو عصبانی میشودد)
- - - - - -
چطور بود؟
🎀حمایت؟
ریاکشن پسرای اسلایترین وقتی....
وقتی بهشون محل نمیدی
- - - - - -
متیو: تو داشتی تو کتابخونه کتاب میخوندی که متیو اومد کنارت نشست و داشت درباره ی خبرای دیده شدن ولدمورت حرف میزد ( اینجا متیو پسر ولدمورت نیست) وقتی دید بهش محل نمیدی اعصابش خورد شد وچونه تو گرفت متیو: یه بار دیگه ببینم وقتی حرف میزنم بهم دقت نکنی
یه کاری میکنم تا ده روز لنگ بزنی
تام: تو تام توی سالن عمومی اسلایترین بودین و روی مبل نشسته بودی تام داشت درمورده نقشه جدیدش باهات حرف میزد ولی تو اصلا حواست به حرفاش نبود و تام دستتو کشید و انداختت تو ی بغلش و در گوشت گفت تام: تو که نمیخوای ددیت عصبی بشه پس مث ادم به حرفام گوش بده
دراکو: روی تخت دراز کشیده بودی داشتی واسه امتحان فردا میخواندی که دراکو اومد تو و شروع کرد به توضیح دادن درباره دعواش با پاتر گیریفندوری ها اما تو انقدر غرق کتاب بودی متوجه نشدی
درکو که دید توجه نمیکنی با شدت کتابو ازت گرفت پرتش کرد اونور دراکو: خودت میدونی بدم میاد بهم گوش ندی
لورنزو: داشتین از کلاس دفاع دربرابر جادوی سیاه میومدین تو داشتی با پانسی حرف میزدی و اصلا حواست به لورنزو نبود و اصلا بحش محل نمیدادی وقتی پانسی رفت لورنزو چسبوندت به دیوار و سرشو فرو کرد تو گردت و در گوشت گفت لورنزو: مث اینکه اینجا یکی دلش تنبیه میخواد
تئو: توی کلاس نشسته بودین تا کلاس شروع شه تو سرتو گذاشته بودی رو میز و منتظر بودی تا اسنیپ بیاد تئو داشت برنامه هاش برای تابستون میگفت اما تو بهش توجه نمبکردی تئو عصابش خورد شد و دیگه باهات تا اخر کلاس حرف نزد داشتی از کلاس میو مدین بیرون که دستتو کشید
و چسبوندت به دیوار تئو:دفعه دیگه بهم محل ندی انقدر باهات خوب رفتار نمیکنم( تئو عصبانی میشودد)
- - - - - -
چطور بود؟
🎀حمایت؟
۲۷۴
۲۹ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.