به کجایِ چه کسی برمی خورد که ما هم دم دمانِ صبح، از رسیدن
به کجایِ چه کسی برمیخورد که ما هم دمدمانِ صبح، از رسیدنِ بویِ سوختنِ شاخههایِ تُرد و خشکیدهیِ پرتقالهایِ جنگلی به دماغمان، پهلو به پهلو میشدیم و با شنیدنِ صدای گاوهایی که آفتاب نزده، شیرشان را دوشیدهاند و سبکبار و ماغکشان به طرفِ علفزارهایِ شبنم نشسته میروند بیدار میشدیم و درِ چوبیِ کلبه را قیژکنان میگشودیم و هوایِ سبزِ جنگل را، با همهی مههای غلیظ و رقیقش میبلعیدیم و از بوی نمِ باران که گله به گله روی دیوار کاهگلیِ کلبه به جا مانده بود، مست میشدیم و پیچ و تابِ دودِ پرتقالی را که دنبال میکردیم، تا آسمان اوج میگرفتیم و با غازهای وحشیِ مهاجر همسفر میشدیم و هرچه که شب قبل بر ما گذشته بود را ترک کرده و "زندهگی" آغاز مینمودیم!
هان؟!
به کجایِ چه کسی برمیخورد؟!
#علیرضا_عضدی
هان؟!
به کجایِ چه کسی برمیخورد؟!
#علیرضا_عضدی
۲۸۷
۰۸ آبان ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.