دستخطی دارم از او بر دل خود یادگار

دستخطی دارم از او بر دل خود یادگار
عشق کاری کرد با قلبم که چاقو با انار
رفتنش یک شب دمار از روزگار من کشید
می کشم روزی که برگردد دمار از روزگار
تا بیاید، چوب بُر از من تبرها ساخته
آن سپیدارم که از کوچ کلاغش سوگوار
حرف حق گفتم ولی خون مرا در شیشه کرد
بیشتر گل می کند انگور بر بالای دار
سفره ام را پیش هر کس وا کنم رسوا شوم
دوستان روزه خوار و دشمنان راز دار
رود تمثیل روانی نیست در تشبیه آن
گیسوان تابدار و بوسه های آبدار
سال مار دوستانم با عسل تحویل شد
سال من ای دوست _دور از جان او_ با زهر مار
#علیرضا_بدیع
❣ 🍃 ❣ 🍃 ❣ 🍃 ❣ 🍃 ❣ 🍃 ❣ 🍃 ❣ 🍃 ❣ 🍃 ❣ 🍃 ❣ 🍃 ❣ 🍃 ❣ 🍃 ❣ 🍃 ❣ 🍃 ❣ 🍃 ❣ 🍃 ❣ 🍃 ❣ 🍃 ❣ 🍃 ❣ 🍃 ❣
دیدگاه ها (۱)

📚 📚 📚 📚 📚 📚 📚 📚 📚 📚 از دست های توکارهای خارق العاده ای بر م...

این دل اگر کم است بگو سر بیاورمیا امر کن ، یک دل دیگر بیاورم...

روی نیمکت پارک می نشینم با خودم از قرار می گویم. زیر باران ق...

‌‌ ❤ ️دلم یڪ عشق مے خواهد 🌺 درون پیلہ ای تنها ❤ ️براے زندگے ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط