my savior
my savior
P3
مادرش همینطور داشت سرش داد میزد که گفتم:
کوک: حالا اشکال نداره دیگه اتفاقه ( لبخند مهربون)
م.ت: آقای... .
کوک: جئون هستم جئون جونگ کوک هستم ( بچه خا کوکنمیدونه م.ت رقیبشه)
ویو م.ت*
میدونستم رقیبمونه و وقتی که گفت جئون مطمئن شدم رقیبمونه از این که به کسی مدیون باشم متنفرم اینم که حالا رقیبمه اه میکشتمت ا.ت بزار برسی خونه تا صبح تو اتاق قرمز میمونی
(اتاق قرمز اتاق شکنجه ست)
م.ت: بله آقای جئون من شاید بخوام دخترمو بکشم به شما ربطی نداره داره؟
یهو کوک سرد شد
کوک: خیر نداره بهتره من برم (سرد و جدی)
م.ت: بفرمایید
ویو ا.ت*
من میدونستم رقیب پدر و مادرمه و پدر و مادرم از این که به رقیبشون مدیون باشن متنفرن و خب من قراره
پنج ماه نتونم تکون بخورم ( چون میره اتاق قرمز)
چون پدر و مادرم خیلی سنگدل و عوضی هستن اونا حتی نمیزارن مامان و بابا صداشون کنم میگن باید بگی پدر و مادر اه باید فرار کنم
با بغضی گفتم:
ا.ت: مادر من خستم میشه برم خونه( بغضش رو قورت میده)
م.ت: برو گمشو
برو گمشو؟ آه لعنت بهتون چرا اصن منو به دنیا آوردین؟
ویو کوک*
داشتیم با ته و جیمین از اون مغازه که دختر رو دیدیم دور میشدیم که شنیدم مادرش بهش گفت* برو گمشو* دلم براش سوخت خیلی بد بخته حتما
ویو ا.ت*
سریع از اونجا دور شدم
دیگه نتونستم تحمل کنم بغضمو آزاد کردم
*چند مین بعد*
داشتم گریه کنان راه میرفتم که یهو...
ببخشید عشقای من
سرما خوردم نمیتونم پارت بزارم اینم بزور گذاشتم
P3
مادرش همینطور داشت سرش داد میزد که گفتم:
کوک: حالا اشکال نداره دیگه اتفاقه ( لبخند مهربون)
م.ت: آقای... .
کوک: جئون هستم جئون جونگ کوک هستم ( بچه خا کوکنمیدونه م.ت رقیبشه)
ویو م.ت*
میدونستم رقیبمونه و وقتی که گفت جئون مطمئن شدم رقیبمونه از این که به کسی مدیون باشم متنفرم اینم که حالا رقیبمه اه میکشتمت ا.ت بزار برسی خونه تا صبح تو اتاق قرمز میمونی
(اتاق قرمز اتاق شکنجه ست)
م.ت: بله آقای جئون من شاید بخوام دخترمو بکشم به شما ربطی نداره داره؟
یهو کوک سرد شد
کوک: خیر نداره بهتره من برم (سرد و جدی)
م.ت: بفرمایید
ویو ا.ت*
من میدونستم رقیب پدر و مادرمه و پدر و مادرم از این که به رقیبشون مدیون باشن متنفرن و خب من قراره
پنج ماه نتونم تکون بخورم ( چون میره اتاق قرمز)
چون پدر و مادرم خیلی سنگدل و عوضی هستن اونا حتی نمیزارن مامان و بابا صداشون کنم میگن باید بگی پدر و مادر اه باید فرار کنم
با بغضی گفتم:
ا.ت: مادر من خستم میشه برم خونه( بغضش رو قورت میده)
م.ت: برو گمشو
برو گمشو؟ آه لعنت بهتون چرا اصن منو به دنیا آوردین؟
ویو کوک*
داشتیم با ته و جیمین از اون مغازه که دختر رو دیدیم دور میشدیم که شنیدم مادرش بهش گفت* برو گمشو* دلم براش سوخت خیلی بد بخته حتما
ویو ا.ت*
سریع از اونجا دور شدم
دیگه نتونستم تحمل کنم بغضمو آزاد کردم
*چند مین بعد*
داشتم گریه کنان راه میرفتم که یهو...
ببخشید عشقای من
سرما خوردم نمیتونم پارت بزارم اینم بزور گذاشتم
۶۹۸
۲۳ آبان ۱۴۰۳