شعر جنجال آفرین: آراز، آراز خان آراز

📌 آراز برای ما نماد جدایی است، ما یعنی مردمِ آذربایجان. داستان این جدایی به دویست و اندی سال پیش برمی‌گردد، وقتی که سرزمین‌های آن سوی آراز در نتیجه‌ی جنگ به روسیه واگذار شد. اما مردمِ ما هیچ‌وقت تن به این جدایی تحمیلی ندادند، چرا که این خواست و اراده‌ی قدرت بود نه آن‌ها. مردمِ ما به زبانی عامیانه به ظریف‌ترین شکلِ ممکن این جدایی را از اعتبار انداختند، وقتی که تصمیم گرفتند به جای اسامی سیاسی و ایدئوژیک در قالب مرزهای جدید از او تای [آن طرف] و بو تای [این طرف] استفاده کنند. از روز اول جدایی اسم سرزمین‌های آن سوی آراز او تای است، چه در قالب روسیه تزاری، چه وقتی حکومت شوروی بر سر کار آمد، چه وقتی که استقلال یافت و چه زمانی‌ که در جنگ قره‌باغ بخش‌هایی از آن به اشغال درآمد. با این همه فراز و فرود آن‌جا همیشه برای ما یادآور سرزمین و مردمانی آشناست که به قدِ یک «تای» به اسم آراز با ما فاصله دارد و چه نشانی بهتر از این برای هم‌گرایی؟!

📌 تازه این به غیر از همه‌ی بایاتی‌ها، قوشماها، لالایی‌ها، اشعار، ترانه‌ها و آوازهایی است که از کودکی وقت و بی‌وقت درباره‌ی داغ این جدایی در گوش‌مان خوانده‌اند. حکایت‌هایی از زبان‌ِ مردم درباره داغ این حسرت و جدایی که نشانِ آراز را بر پیشانی دارد و کمتر آذربایجانی را می‌توان یافت که با آن آشنا نباشد. مثل قطعه شعری که اردوغان آن را خواند که یکی از مشهورترین نمونه‌های ادبیات شفاهی و مردمی آذربایجان درباره‌ی داغ این جدایی و فراق است، شعری که از پسِ سالیانِ دور برآمده، سینه به سینه نقل شده و مردمِ ما آن را چندین نسل زیر لب زمزمه کرده‌اند یا به آواز خوانده‌اند. اما حالا که اردوغان آن را به زبان آورده، توجه اصحاب قدرت را برانگیخته و به مجادله‌ای دیپلوماتیک و سیاسی بین ایران و ترکیه دامن زده و قبلیه‌ی دلواپسان وطنی را به هول و ولا انداخته! شعری که بولود (سهند) شاعر توانای ما آن را در منظومه «آراز» به نقل از لالایی‌های مادرش آورده، منظومه‌ای که با این مطلع شروع می‌شود: «من آراز آدیله چوخ زاماندیر تانیشام» [من با اسم آراز دیرزمانی است که آشنایم] و این حکایت همه‌ی ماست، مایی که با اسم پرآوازه‌ی آراز و رمزواره آن آشناییم، رمزواره‌ای درباره جدایی، فراق و حسرت که به ادبیات جدایی و حسرت شکل داده.

📌 کاش این شعر را قبل از آن‌که از زبان اردوغان بشنوید از زبان مردمِ آذربایجان و لابلای ترانه‌های زیبای‌شان می‌شنیدید، کاش قبل از آن‌که این شعر را به الحاق، تجزیه و پان ربط دهید متوجه می‌شدید که این شعر در مذمتِ و نکوهش همه مرزهای سیاسی است که باعث جدایی و افتراق‌اند. خوانش مردمی این شعر دعوتی است برای هم‌گرایی، هم‌زیستی، دوستی و صلح که شما در تعاریف محدود و تمامیت‌خواهانه‌تان از ایران جایی برای آن‌ها باقی نگذاشته‌اید و چون در این چهارچوب تنگ مجال بروز نیافته بر زبانِ مردم جاری شده. این شعر بیان حسرت‌هایی است جان‌گداز از تراژدی‌های انسانی مادران، پدران و فرزندانی که در سوی آراز یکدیگر را گم کردند، نشانی است از محدودیت‌ها و ممنوعیت‌هایی که به حکم قدرت آن‌ها را از هم و زبان، فرهنگ و هویت‌شان بیگانه ساخت. این شعر از آن ما مردمِ آذربایجان است نه ابزاری برای کسب سلطه‌ی اصحاب قدرت چه در آن طرف و چه در این طرف.

📌 آذربایجانِ ما داغ این حسرت و جدایی را بر تن دارد، با آن زیسته و به آن خو گرفته و مردمِ ما هرجا فرصتی یافته نشانه‌ای از آن را برجای گذاشته. در پلی مشترک بین ایران و آذربایجان که مردمانِ ما آن را پل حسرت می‌خوانند، در ترانه‌ای به‌نام «آیریلیق» که برخلاف نام و عنوانی که دارد با نت‌هایی از جنس هم‌گرایی و هم‌زیستی نوشته شده و شهرتی جهانی یافته، در هر جایی که ردپایی از فراق و جدایی بوده آرزویی هم شکل گرفته برای هم‌گرایی و وصال و این نه به معنای سیاسی آن که ناظر بر بعد فرهنگی است. پس بگذارید آذربایجانِ عزیز ما خود سخن بگوید نه شما و نه آن قبیله‌ی دلواپسان وطنی‌ که هیچ‌گاه ترانه‌های مردمی‌ما و لالایی‌های مادرانمان را نشینده‌اند، بگذارید «آراز» همچنان که مُهر جدایی را بر پیشانی دارد، نشانه‌ای باشد از هم‌گرایی، هم‌زیستی، صلح و دوستی.
دیدگاه ها (۱)

گورستان کلیدهای تدبیر

گاوبازی

آرازی آییردیلار * قومونان دویوردولار* من سنن آیریلمازدیم* زورینان آییردیلار

مسجدجامع سلجوقی هفتشویه استان اصفهان

به یاد سلمان هراتی، قیصرامین پور و طاهره صفارزاده

ماراتن کیش

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط