پارت ۶ ویکوک
پارت ۶ویکوک
توی راه خونه خیلی خواش میومد و اومد توی بغلت خوابید.
وقتی رسیدین اروم در گوشش گفتی: عشقم میخوای بیدار شی رسیدیم خونه
گفت: یاااااا مگه من چقد خوابیدم،،، عشقم ببخشید پای توهم درد گرفت
بالحن اروم گفتی: نه جیگرم درد نگرفت تو نگران من نباش
پیاده شدین و از جیمین و سوفیا تشکر کردین و رفتین خونه
درو که باز کردین دیدین که ته و مونیک تو گوشیاشونن
جیغ زدی سرشون و گفتی: وووووووووواااااااااییییییییی شما خستتون نمیشه خرس گنده ها تمرگیدین با گوشیا ور میرین خیر سرمون فردا کنسرت داریم پاشین بریم تمرین کنیم (درواقع منظورت با تمام اعضابود چون همتون هم خونه بودین)
یهو تعجب کردی چون یونگی رو ندیدی و از جیهوپ پرسیدی:هوپی یونگی کوش
جواب داد:۱اون الان رفته تو فاز اگوست دی اعظم و ۲ توی اتاقشه
و از اونجایی که فهمیدی خوابه و میدونستی که فقط تو اجازه ی بیدار کردنش رو داری رفتی پیش اتاقش و در زدی و رفتی تو با صحنه ای مواجه شدی که نزدیک بود از خنده منفجربشی
شوگا توی پتوش گیر کرده بود...(من الان خودمم که دارم مینویسم جر خوردم از خنده)رفتی بازش کردی و از اتاق اوردیش بیرون
اونم که عین گاو تا کوک رو دید پرید تو بغلش کوکی هم بغلش کرد و گفت:بابا یواش تر انگار ۱قرنه منو ندیدیا
تو پریدی گفتی:کوکی میشه زر نزنی روانی ما داشتیم از ترس سکته میکردیم انگار یه قرن نمیدیدیمت بهتر بود چون اندازه ی یه قرن پیر شدیم اه.
ادامه رو نمیدونم کی میزارم ولی اینجا تو کامنتا بگین از جیمین فیک بزارم یه نه چون ۱۰۰با گفتم نگفتین الان بگین وگرنه دیوونه میشم
توی راه خونه خیلی خواش میومد و اومد توی بغلت خوابید.
وقتی رسیدین اروم در گوشش گفتی: عشقم میخوای بیدار شی رسیدیم خونه
گفت: یاااااا مگه من چقد خوابیدم،،، عشقم ببخشید پای توهم درد گرفت
بالحن اروم گفتی: نه جیگرم درد نگرفت تو نگران من نباش
پیاده شدین و از جیمین و سوفیا تشکر کردین و رفتین خونه
درو که باز کردین دیدین که ته و مونیک تو گوشیاشونن
جیغ زدی سرشون و گفتی: وووووووووواااااااااییییییییی شما خستتون نمیشه خرس گنده ها تمرگیدین با گوشیا ور میرین خیر سرمون فردا کنسرت داریم پاشین بریم تمرین کنیم (درواقع منظورت با تمام اعضابود چون همتون هم خونه بودین)
یهو تعجب کردی چون یونگی رو ندیدی و از جیهوپ پرسیدی:هوپی یونگی کوش
جواب داد:۱اون الان رفته تو فاز اگوست دی اعظم و ۲ توی اتاقشه
و از اونجایی که فهمیدی خوابه و میدونستی که فقط تو اجازه ی بیدار کردنش رو داری رفتی پیش اتاقش و در زدی و رفتی تو با صحنه ای مواجه شدی که نزدیک بود از خنده منفجربشی
شوگا توی پتوش گیر کرده بود...(من الان خودمم که دارم مینویسم جر خوردم از خنده)رفتی بازش کردی و از اتاق اوردیش بیرون
اونم که عین گاو تا کوک رو دید پرید تو بغلش کوکی هم بغلش کرد و گفت:بابا یواش تر انگار ۱قرنه منو ندیدیا
تو پریدی گفتی:کوکی میشه زر نزنی روانی ما داشتیم از ترس سکته میکردیم انگار یه قرن نمیدیدیمت بهتر بود چون اندازه ی یه قرن پیر شدیم اه.
ادامه رو نمیدونم کی میزارم ولی اینجا تو کامنتا بگین از جیمین فیک بزارم یه نه چون ۱۰۰با گفتم نگفتین الان بگین وگرنه دیوونه میشم
۴.۶k
۲۵ دی ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.