که دیدم کوک نشسته روی مبل انگار کسیم خونه نیست
که دیدم کوک نشسته روی مبل انگار کسیم خونه نیست
+جونگکوک چرا اینجا نشستی
-پیشش راحت بودی😏
+چ..چی میگی
-عکسارو انداخت جلوش
+ا..اینا من نیستم
-خفه شو(عربده)
-(انگشتشو تحدید وار میاره)از این به بعد روی خوش زندگی رو نمیبینی دیگه جونگکوک مرد(خدا نکنه من بمیرم ات بمیره)فقط ارباب هست فهمیدی(عربده)
+ج..جونگکوک
-سیلی یه بار دیگه بگو
+ارباب
-گمشو همه اخراج شدن و خونه گند کشیده شده همه جا رو از حیاط تا اتاقا رو تمیز میکنی به اصافه شام درست میکنی و لباسای منم با دست میشوری
+چ..چشم(بغض)
ویو ات
+رفتم توی آشپزخونه و کله شو تمیز کردم وایی کمرممم اومدم غذا درست کنم روغن ریخت روی کل دستم چنان جیغی کشیدم که جونگکوک اومد پایین
ویو کوک
-رفتم بالا توی اتاق کار داشتم کار میکردم که صدای جیغ اومد و قلبم افتاد پایین رفتم پایین که دیدم کل دست ات سوخته و داره خون میاد رفتم گرفتمش زیر اب
-با خودت چیکار کردی
+ببخشید ارباب تکرار نمیشه
-تو غذا بلد نیستی
+ب..بله اینم خوب میشه شما برید
-اوکی
ویو ات
+شروع کردم به بقیه ی غذا کل عمارت تمیز کردم و لباسارو شستم حواسم به ساعت نبود ساعت سه شبه رفتم توی اتاقمو و گرفتم خوابیدم صبح شد دیگه منم از خواب بلند شدم رفتم صبحونه درست کردم ساعت شد ده دیگه ارباب صبحونشو خورد داشتم ناهار درست میکردم که...
+جونگکوک چرا اینجا نشستی
-پیشش راحت بودی😏
+چ..چی میگی
-عکسارو انداخت جلوش
+ا..اینا من نیستم
-خفه شو(عربده)
-(انگشتشو تحدید وار میاره)از این به بعد روی خوش زندگی رو نمیبینی دیگه جونگکوک مرد(خدا نکنه من بمیرم ات بمیره)فقط ارباب هست فهمیدی(عربده)
+ج..جونگکوک
-سیلی یه بار دیگه بگو
+ارباب
-گمشو همه اخراج شدن و خونه گند کشیده شده همه جا رو از حیاط تا اتاقا رو تمیز میکنی به اصافه شام درست میکنی و لباسای منم با دست میشوری
+چ..چشم(بغض)
ویو ات
+رفتم توی آشپزخونه و کله شو تمیز کردم وایی کمرممم اومدم غذا درست کنم روغن ریخت روی کل دستم چنان جیغی کشیدم که جونگکوک اومد پایین
ویو کوک
-رفتم بالا توی اتاق کار داشتم کار میکردم که صدای جیغ اومد و قلبم افتاد پایین رفتم پایین که دیدم کل دست ات سوخته و داره خون میاد رفتم گرفتمش زیر اب
-با خودت چیکار کردی
+ببخشید ارباب تکرار نمیشه
-تو غذا بلد نیستی
+ب..بله اینم خوب میشه شما برید
-اوکی
ویو ات
+شروع کردم به بقیه ی غذا کل عمارت تمیز کردم و لباسارو شستم حواسم به ساعت نبود ساعت سه شبه رفتم توی اتاقمو و گرفتم خوابیدم صبح شد دیگه منم از خواب بلند شدم رفتم صبحونه درست کردم ساعت شد ده دیگه ارباب صبحونشو خورد داشتم ناهار درست میکردم که...
- ۷.۱k
- ۱۹ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط