توی قاب خیس این پنجره ها عکسی از جمعهٔ غمگین می بینم
توی قاب خیس این پنجرهها عکسی از جمعهٔ غمگین میبینم
چه سیاهه به تنش رخت عزا تو چشاش ابرای سنگین میبینم
داره از ابر سیاه خون میچکه جمعهها خون جای بارون میچکه
نفسم درنمیاد، جمعهها سرنمیاد کاش میبستم چشامو، این ازم برنمیاد
داره از ابر سیاه خون میچکه جمعهها خون جای بارون میچکه
عمر جمعه به هزار سال میرسه جمعهها غم دیگه بیداد میکنه
آدم از دست خودش خسته میشه با لبای بسته فریاد میکنه
داره از ابر سیاه خون میچکه جمعهها خون جای بارون میچکه
جمعه وقت رفتنه، موسم دل کندنه خنجر از پشت میزنه، اون که همراه منه
داره از ابر سیاه خون میچکه جمعهها خون جای بارون میچکه
چه سیاهه به تنش رخت عزا تو چشاش ابرای سنگین میبینم
داره از ابر سیاه خون میچکه جمعهها خون جای بارون میچکه
نفسم درنمیاد، جمعهها سرنمیاد کاش میبستم چشامو، این ازم برنمیاد
داره از ابر سیاه خون میچکه جمعهها خون جای بارون میچکه
عمر جمعه به هزار سال میرسه جمعهها غم دیگه بیداد میکنه
آدم از دست خودش خسته میشه با لبای بسته فریاد میکنه
داره از ابر سیاه خون میچکه جمعهها خون جای بارون میچکه
جمعه وقت رفتنه، موسم دل کندنه خنجر از پشت میزنه، اون که همراه منه
داره از ابر سیاه خون میچکه جمعهها خون جای بارون میچکه
۳.۹k
۲۸ شهریور ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.