السلام علیک ایتها الصدیقه الشهیده
شب سوم محرم و شب سه سالهی ارباب :)❤️
#حضرت_رقیه (س)
🥀🌷🥀
زخم پاهای ورم کرده اگر خوب نشد
لااقل کاش کمی درد سرش کم میشد
بهر دلخوش شدن عمه تبسم میکرد
شاید از دغدغهی هم سفرش کم میشد
اشک و خاکستر و سیلی اثراتی دارد
ذره ذره مژهی پلک ترش کم میشد
لگد لعنتیِ زجر زمین گیرش کرد
کاشکی درد عجیب کمرش کم میشد
🖤🥀🖤
لعنت خدا به کسانی که اینهمه اذیتت کردند
عزیز امام حسین (ع) ☹️😭❤️
نحوهی شهادت #حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها 🖤🌷
عصر روز سه شنبه در خرابه در کنار حضرت زینب(س) نشسته بود. جمعی از کودکان شامی را دید که در رفت و آمد هستند.
پرسید: عمه جان! اینان کجا می روند؟ حضرت زینب(س)فرمود: عزیزم این ها به خانه هایشان می روند. پرسید: عمه! مگر ما خانه نداریم؟ فرمودند: چرا عزیزم، خانه ما در مدینه است. تا نام مدینه را شنید، خاطرات زیبای همراهی با پدر در ذهن او آمد.
بلافاصله پرسید: عمه! پدرم کجاست؟ فرمود: به سفر رفته. طفل دیگر سخن نگفت، به گوشه خرابه رفته زانوی غم بغل گرفت و با غم و اندوه به خواب رفت. پاسی از شب گذشت. ظاهراً در عالم رؤیا پدر را دید. سراسیمه از خواب بیدار شد، مجدداً سراغ پدر را از عمه گرفت و بهانه جویی نمود، به گونه ای که با صدای ناله و گریه او تمام اهل خرابه به شیون و ناله پرداختند.
خبر را به یزید رساندند، دستور داد سر بریده پدرش را برایش ببرند. رأس مطهر سید الشهدا(ع) را وارد خرابه کردند و مقابل حضرت رقیه (س) قرار دادند. سرپوش طبق را کنار زد، سر مطهر پدر را دید، سر را برداشت و در آغوش کشید و شدیداً گریست. دختر خردسال امام حسین(ع) که تازه متوجه شهادت پدر شده بود، آن قدر با سر پدر سخن گفت و درد دل کرد تا دیگر کسی ازش صدایی نشنید. همه خیال کردند به خواب رفته. وقتی به سراغ او آمدند، از دنیا رفته بود. پیکر پاک حضرت رقیه (س) را در همان خرابه مدفون نمودند.
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
حضرت #رقیه (س) #شام #شب_سوم_محرم #سوم #محرم #امام_حسین_علیه_السلام #امام_حسین (ع)
#حضرت_رقیه (س)
🥀🌷🥀
زخم پاهای ورم کرده اگر خوب نشد
لااقل کاش کمی درد سرش کم میشد
بهر دلخوش شدن عمه تبسم میکرد
شاید از دغدغهی هم سفرش کم میشد
اشک و خاکستر و سیلی اثراتی دارد
ذره ذره مژهی پلک ترش کم میشد
لگد لعنتیِ زجر زمین گیرش کرد
کاشکی درد عجیب کمرش کم میشد
🖤🥀🖤
لعنت خدا به کسانی که اینهمه اذیتت کردند
عزیز امام حسین (ع) ☹️😭❤️
نحوهی شهادت #حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها 🖤🌷
عصر روز سه شنبه در خرابه در کنار حضرت زینب(س) نشسته بود. جمعی از کودکان شامی را دید که در رفت و آمد هستند.
پرسید: عمه جان! اینان کجا می روند؟ حضرت زینب(س)فرمود: عزیزم این ها به خانه هایشان می روند. پرسید: عمه! مگر ما خانه نداریم؟ فرمودند: چرا عزیزم، خانه ما در مدینه است. تا نام مدینه را شنید، خاطرات زیبای همراهی با پدر در ذهن او آمد.
بلافاصله پرسید: عمه! پدرم کجاست؟ فرمود: به سفر رفته. طفل دیگر سخن نگفت، به گوشه خرابه رفته زانوی غم بغل گرفت و با غم و اندوه به خواب رفت. پاسی از شب گذشت. ظاهراً در عالم رؤیا پدر را دید. سراسیمه از خواب بیدار شد، مجدداً سراغ پدر را از عمه گرفت و بهانه جویی نمود، به گونه ای که با صدای ناله و گریه او تمام اهل خرابه به شیون و ناله پرداختند.
خبر را به یزید رساندند، دستور داد سر بریده پدرش را برایش ببرند. رأس مطهر سید الشهدا(ع) را وارد خرابه کردند و مقابل حضرت رقیه (س) قرار دادند. سرپوش طبق را کنار زد، سر مطهر پدر را دید، سر را برداشت و در آغوش کشید و شدیداً گریست. دختر خردسال امام حسین(ع) که تازه متوجه شهادت پدر شده بود، آن قدر با سر پدر سخن گفت و درد دل کرد تا دیگر کسی ازش صدایی نشنید. همه خیال کردند به خواب رفته. وقتی به سراغ او آمدند، از دنیا رفته بود. پیکر پاک حضرت رقیه (س) را در همان خرابه مدفون نمودند.
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
حضرت #رقیه (س) #شام #شب_سوم_محرم #سوم #محرم #امام_حسین_علیه_السلام #امام_حسین (ع)
۵.۴k
۱۹ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.