تو را می بینم و می خوانم از آن دورهای دور
تو را می بینم و می خوانم از آن دورهای دور
میان خاطرات گنگ و نا فرجام و تکراری..
که هرگز رنگ بودن های تو بر آن نپاشیده !
تو می آیی و همچون باغ
پُر می گردم از عطر دل انگیز شکفتن ها !
پرستوهای مهمانم
به صد امید می خوانند
هزاران نغمه ی زیبا
تو می آیی و در چشمِ منِ شیدا
نگاهت مهر می تابد
صدایت شور می سازد
به جان خسته و تبدارم از غمها
تو می آیی و صبحی نو
مرا در بر گرفته..
سخت می تازد
به نام تو
به یاد تو
به کام دل
. . .
تو می آیی وصد افسوس
که تنها چشمِ دل، قادر به دیدار است...
میان خاطرات گنگ و نا فرجام و تکراری..
که هرگز رنگ بودن های تو بر آن نپاشیده !
تو می آیی و همچون باغ
پُر می گردم از عطر دل انگیز شکفتن ها !
پرستوهای مهمانم
به صد امید می خوانند
هزاران نغمه ی زیبا
تو می آیی و در چشمِ منِ شیدا
نگاهت مهر می تابد
صدایت شور می سازد
به جان خسته و تبدارم از غمها
تو می آیی و صبحی نو
مرا در بر گرفته..
سخت می تازد
به نام تو
به یاد تو
به کام دل
. . .
تو می آیی وصد افسوس
که تنها چشمِ دل، قادر به دیدار است...
۴.۰k
۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.