رمانمربععشق

#رمان_مربع_عشق
پارت چهاردهم
+++
اصلا اشتها برای غذا نداشتم!
به بیرون از پنجره نگاه میکنم هوا کاملا ابری بود نزدیک پنجره می رم؛ تا پنجره رو باز می کنم رعد و برقی و بعد ریزش بارون پاییزی.....
همونطور که به ابرهای بی رحم مهربان چشم میدوزم با خودم زمزمه می کنم:

در لابلای ابر های تیره بود
رویای آمدن دوباره تو
آن شبی که آسمان گریست
ان شبی که قطره اشک من
بر روی برگ های یاسمن چکید
یاسمن شکست
ابر تا صبح نالید
آسمان غروب کرد
اشک هایم خشک شد
زندگی سراب شد
روز ها گذشت
یاسمن جوان شد
زندگی شاداب شد
چشم های خسته ام ولی .....
به راه جاده های انتظار
تا ابد ماندگار شد
رویای آمدن دوباره تو
مونث روز های همیشه تار شد

نویسنده:
(برگرفته از رمان گناهکار معرکس
پیشنهاد میکنم بخونیدش)
ممنون♡

نظرات؟؟؟!!❤
دیدگاه ها (۱)

#حقیقتپادشاه ایران کوروش کبیر ما رو ببخش من ایرانینیستمچون ب...

#رمان_مربع_عشق پارت پانزدهم+++(ریحانه)سمت رها میرم که کنار پ...

خستم از تمامی دنیا وقتی آدم تنها می شود ،تمامی غم دنیادر وجو...

#رمان_مربع_عشق #شخصیتامون😍 😙 😙 😙 😙 😚 ❤ ❤ ❤

صحنه پارت دهم

میخواهم در دنیای آرامش غیر درکی خودم غرق بشوم ،چشمانم را ببن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط