تمام این فاصلهها

تمام این فاصله‌ها
تمام ِ این تنهایی‌ها
تمام ِ نداشتن‌هایت
ای کاش،‌ خوابی بودند
شبیه ِ خواب ِ دم ِ صبح

می‌آمدی
با دستان ِ شبیه اطلسی‌ات
بیدارم می‌کردی
می‌گفتی: جان ِ دلم‌، صبح شده است

و من
به بهانه‌ی رهانیدنم از خوابی سخت
در آغوش می‌کشیدمت ...

اما حیف‌،
تو نیستی
و من به واقعی ترین شکل ِ ممکن
اسیر کابوس ِ نداشتن‌ات شده ام.
تنهای،‌ تنهای،‌ تنها!

"مهدی صادقی"

(کتاب ذهن خطرناک یک انسان معمولی)
دیدگاه ها (۲)

به رسیدن فکر نمی کنمبه تو فکر می کنمو می رسم!..***این که می ...

می‌خواهم برایِ تو نامه بنویسممی‌ترسم؛پست‌چی عاشق‌ت شودکبوتر ...

زمستان که می آید ...می شود دهان جاده ها را بست با زنجیر! با ...

رود می روداماتمام نمی شودپدرم رود بود ...#فاطمه_ضیاءالدینی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط