بسم الله الرحمن الرحیم
بسم الله الرحمن الرحیم
شهید خلبان رامین جدی
(از کل اینترنت همین یک عکس رو گیر آوردم اونم باز نمی شد.)
دو سه هفته پیش تابلوی خیابان شهید رامین جدی رو تو شهرمون میاندوآب دیدم. گفتم یادی از این شهید مومن و مخلص کنیم و این پست رو گذاشتم.
این مطالب نوشته ی پسر دایی شهید جناب آقای ناصر کاظمی می باشد :
قبل از روز پریدنت شب یلدا بود شبی که همه شاد بودیم اما انگار مادرت نبودنت را در کنار برادرانت احساس کرد و نتوانست در غیاب تو با سرور و شادی هرچه تمام تر هندوانه ی یلدا را بخورد و بخشی از آن را برایت نگه داشت گویا برایش قول داده بودی که فردای آن روز بر می گردی اما چه خواب هایی که در این شب طولانی برایت دیدیم خواب هایی که ای کاش هرگز ندیده بودیم.خواب دیدم که همه ی فامیل در روستا جمع شده ایم و هواپیما ها به سوی ما تیر اندازی می کنند ,صبح که از خواب بیدار شدم خوابم را به خانواده ام فاش کردم ,نزدیکی های عصر بود و من در اتاق در حال مطالعه بودم که ناگهان تلفن به صدا در آمد رفتم که گوشی رو بردارم به من خبر دادند که پسر عمه ی خلبانم شهید شده است در این لحظه دست و پای خود را گم کرده و فهمیدم که خوابم ظاهر شده است,اولش باور نکردم اما بعد که به اینترنت نگاه کردم اسم پسر عمه ی عزیزم را در میان اسامی شهدای سقوط بالگرد نظامی یافتم و دیدم که حقیقت دارد.
درد دل با شهید:
رامین جان تو هیچ وقت در روستا به طبیعت نمی رفتی اما چه شده بود که قبل از روز رفتنت همه ی روستا را گشتی؟
مرد مومن این چه حکمتی بود که قبل از روز رفتنت از همه خداحافظی کردی؟
رامین جان وقتی که برای آخرین بار پرواز کردی چرا زیر قولت زدی قولی که برای مادرت داده بودی یعنی قرار بود روز جمعه به خانه بر گردی؟
مرد مومن چرا مادرت را با اشک چشمی بیکران را تنها گذاشتی؟
مرد مومن ما چگونه پیامک تبریک یلدایت را فراموش کنیم؟
رامین جان ما می خواستیم که روز جمعه زود برگردی اما نگفتیم که روز دوشنبه با لباسی آکنده از خون شهادت بر آغوش خانواده ات باز گردی!
مرد مومن چه زود پر زدی بر قله های عاشقی؟
رامین جان چه زود معنای شهادت را فهمیدی و به سوی معبودت پرواز کردی؟
مرد مومن حالا ما با این همه خاطرات و عکس ها و لباس خلبانی ات چه کار کنیم؟
رامین جان مادرت هر روز به عکس روی دیوار اتاقت که پلاک خونی ات را در گوشه ی قاب عکست نهاده اند با پلک هایی اشک آلود و حسرت دیدن دوباره ی تو نگاه می کند!
رامین جان می دانی چه چیزی بیشتر از همه ما را به اوج حزن و اندوه میرساند؟گریه های سوزناک پدر و مادرت بر سر مزارت!
مرد مومن چه زود.......
شعری کوتاه برای شهید:
گفتم به کجا؟گفت صدایم کردند
گل بودم واز شاخه جدایم کردند
گفتم که فرشتگان چه کردندت؟
گفت روزی خورسفره ی خدایم کردند
وصف شهید:
شهید خلبان جدی فردی بسیار خونسرد و فروتن بود به طوری که ایشان هرگز خود را به خاطر غرور دنیوی برتر از دیگران نمی دانست به گونه ای که ایشان هفت سال سابقه ی پرواز داشت اما هر وقت که از ایشان می پرسیدیم می گفت تازه کارت و گواهی نامه ی خلبانی ام را دریافت کرده ام یا از نظر ایشان جایگاه کودک با بزرگ یکسان بود و او همیشه با کودکان با عطوفت رفتار می کرد. ایشان هرگز از عملیات و پرواز فرار نمی کرد و به هنگام ماموریت های خطیر به خاطر خانواده ی برخی از همکاران به جای آنان و به صورت خود جوش و داوطلبانه به ماموریت می رفت. شهید هرگز با پدر و مادر و برادران خود بد رفتاری نمی کرد ویا هیچ یک از بستگان و همکاران ایشان از وی ناراضی نبودند و در نهایت ایشان فردی بسیار خوش خلق و خوی بودند. لازم به ذکر است که برای شهید در دنیا هیچ کس فرقی نداشت از کوچک و بزرگ گرفته تا ثروتمند و فقیر. خلاصه ایشان واقعاً شایستگی شهادت را داشتند و من هرگز نمی توانم با این عبارات محدودی که در ذهن دارم رفتار های زیبای وی را توصیف کنم.
در تاریخ90/8/10 به من خبر رسید که پسر عمه ی خلبانم به شهادت رسیده ومن قبل از این حادثه ی ناگوار اصلاُ نمی دانستم که پسر عمه ام چه قدر مخلص بوده است ومن اکنون عین این خبر را بازگویی می کنم : در پی وقوع یک حادثه ی ناگوار سقوط بالگرد نظامی تهران در شهرستان خاش سه تن از هم وطنان عزیز و مفتخر کشورمان به درجه ی رفیع شهادت نائل گشتند این بالگرد که برای ماموریت ازاد سازی یک گروگان به منطقه ی مرزی خاش نازل شده بود در حین ماموریت به هنگام اوج گرفتن به دکل بیسیم محوطه ی سپاه برخورد کرده و متلاشی گردید و شهدای این حادثه ی ناگوار عبارت اند از :
خلبان رامین جدی
خلبان بهمن عبدالعلی پور
و مهندس پرواز مرتضی بنی نجار.
پسر دایی شهید رامین جدی : ناصر کاظمی
روحشان شاد.
اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
شهید خلبان رامین جدی
(از کل اینترنت همین یک عکس رو گیر آوردم اونم باز نمی شد.)
دو سه هفته پیش تابلوی خیابان شهید رامین جدی رو تو شهرمون میاندوآب دیدم. گفتم یادی از این شهید مومن و مخلص کنیم و این پست رو گذاشتم.
این مطالب نوشته ی پسر دایی شهید جناب آقای ناصر کاظمی می باشد :
قبل از روز پریدنت شب یلدا بود شبی که همه شاد بودیم اما انگار مادرت نبودنت را در کنار برادرانت احساس کرد و نتوانست در غیاب تو با سرور و شادی هرچه تمام تر هندوانه ی یلدا را بخورد و بخشی از آن را برایت نگه داشت گویا برایش قول داده بودی که فردای آن روز بر می گردی اما چه خواب هایی که در این شب طولانی برایت دیدیم خواب هایی که ای کاش هرگز ندیده بودیم.خواب دیدم که همه ی فامیل در روستا جمع شده ایم و هواپیما ها به سوی ما تیر اندازی می کنند ,صبح که از خواب بیدار شدم خوابم را به خانواده ام فاش کردم ,نزدیکی های عصر بود و من در اتاق در حال مطالعه بودم که ناگهان تلفن به صدا در آمد رفتم که گوشی رو بردارم به من خبر دادند که پسر عمه ی خلبانم شهید شده است در این لحظه دست و پای خود را گم کرده و فهمیدم که خوابم ظاهر شده است,اولش باور نکردم اما بعد که به اینترنت نگاه کردم اسم پسر عمه ی عزیزم را در میان اسامی شهدای سقوط بالگرد نظامی یافتم و دیدم که حقیقت دارد.
درد دل با شهید:
رامین جان تو هیچ وقت در روستا به طبیعت نمی رفتی اما چه شده بود که قبل از روز رفتنت همه ی روستا را گشتی؟
مرد مومن این چه حکمتی بود که قبل از روز رفتنت از همه خداحافظی کردی؟
رامین جان وقتی که برای آخرین بار پرواز کردی چرا زیر قولت زدی قولی که برای مادرت داده بودی یعنی قرار بود روز جمعه به خانه بر گردی؟
مرد مومن چرا مادرت را با اشک چشمی بیکران را تنها گذاشتی؟
مرد مومن ما چگونه پیامک تبریک یلدایت را فراموش کنیم؟
رامین جان ما می خواستیم که روز جمعه زود برگردی اما نگفتیم که روز دوشنبه با لباسی آکنده از خون شهادت بر آغوش خانواده ات باز گردی!
مرد مومن چه زود پر زدی بر قله های عاشقی؟
رامین جان چه زود معنای شهادت را فهمیدی و به سوی معبودت پرواز کردی؟
مرد مومن حالا ما با این همه خاطرات و عکس ها و لباس خلبانی ات چه کار کنیم؟
رامین جان مادرت هر روز به عکس روی دیوار اتاقت که پلاک خونی ات را در گوشه ی قاب عکست نهاده اند با پلک هایی اشک آلود و حسرت دیدن دوباره ی تو نگاه می کند!
رامین جان می دانی چه چیزی بیشتر از همه ما را به اوج حزن و اندوه میرساند؟گریه های سوزناک پدر و مادرت بر سر مزارت!
مرد مومن چه زود.......
شعری کوتاه برای شهید:
گفتم به کجا؟گفت صدایم کردند
گل بودم واز شاخه جدایم کردند
گفتم که فرشتگان چه کردندت؟
گفت روزی خورسفره ی خدایم کردند
وصف شهید:
شهید خلبان جدی فردی بسیار خونسرد و فروتن بود به طوری که ایشان هرگز خود را به خاطر غرور دنیوی برتر از دیگران نمی دانست به گونه ای که ایشان هفت سال سابقه ی پرواز داشت اما هر وقت که از ایشان می پرسیدیم می گفت تازه کارت و گواهی نامه ی خلبانی ام را دریافت کرده ام یا از نظر ایشان جایگاه کودک با بزرگ یکسان بود و او همیشه با کودکان با عطوفت رفتار می کرد. ایشان هرگز از عملیات و پرواز فرار نمی کرد و به هنگام ماموریت های خطیر به خاطر خانواده ی برخی از همکاران به جای آنان و به صورت خود جوش و داوطلبانه به ماموریت می رفت. شهید هرگز با پدر و مادر و برادران خود بد رفتاری نمی کرد ویا هیچ یک از بستگان و همکاران ایشان از وی ناراضی نبودند و در نهایت ایشان فردی بسیار خوش خلق و خوی بودند. لازم به ذکر است که برای شهید در دنیا هیچ کس فرقی نداشت از کوچک و بزرگ گرفته تا ثروتمند و فقیر. خلاصه ایشان واقعاً شایستگی شهادت را داشتند و من هرگز نمی توانم با این عبارات محدودی که در ذهن دارم رفتار های زیبای وی را توصیف کنم.
در تاریخ90/8/10 به من خبر رسید که پسر عمه ی خلبانم به شهادت رسیده ومن قبل از این حادثه ی ناگوار اصلاُ نمی دانستم که پسر عمه ام چه قدر مخلص بوده است ومن اکنون عین این خبر را بازگویی می کنم : در پی وقوع یک حادثه ی ناگوار سقوط بالگرد نظامی تهران در شهرستان خاش سه تن از هم وطنان عزیز و مفتخر کشورمان به درجه ی رفیع شهادت نائل گشتند این بالگرد که برای ماموریت ازاد سازی یک گروگان به منطقه ی مرزی خاش نازل شده بود در حین ماموریت به هنگام اوج گرفتن به دکل بیسیم محوطه ی سپاه برخورد کرده و متلاشی گردید و شهدای این حادثه ی ناگوار عبارت اند از :
خلبان رامین جدی
خلبان بهمن عبدالعلی پور
و مهندس پرواز مرتضی بنی نجار.
پسر دایی شهید رامین جدی : ناصر کاظمی
روحشان شاد.
اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
۹.۸k
۰۱ مهر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.