پارت دوم :عاشقتم
پارت دوم :عاشقتم
ممنون که حمایت میکنید لایک و نظر بدید لطفا و فالوم کنید 😍😘💞
سوزان. امکان ندارهه این دختره عوضی
من ـ ساکت شو
سارا ـ دوتا برادر تنی دارم البته داشتم یعنی نه سالم بود داداش بزرگترم که خیلی وابستس بودم فوت میکنه با داداش دومم سامیار زیاد جیک نبودم و من بچه اخر بودم همیشه اذیتم میکرد از وقتی یادم. میاد. مادر و. پدرم دعوا میکردن. همش برام عادی شده بوذ حتی دیگه گریه هم نمیکردم یا از صدای بلندشون نمیترسیدم نه سالم بودم همونطور که گفتم دتداشم فوت میمنه و بعد از فوتس بازم مامان و بابام دعواشون. کنار نزاشتن هیچ شدید ترم شد تا جایی که به طلاق کشید مادرم. ناپدید شد پدرم به یک. هفنه نکشید رفت سرمون نامادری اورد اون زن یه دختر دات به نامسوزان و یه پسر به نام کوشا داداشم. باهاشون. جیک شد ولی من نه نمیتونستم کس دیگه. ای رو مامان صدا بزنم بخاطر همسن همیشه اذیتم میکردن کار های خونه توی اون سن کم روی دوش. من بود شبا تا صبح مینشستم به زور درس میخوندم نامادری و. بابام همیشه سوزان میکوبیدن توی سرم منظورم. چیه یعنی سوزان نمره های بیست میگرفت یا نقاشیش خوب بود میگفتن یاد بگیر همسن. خودته اما تو. چی بلدی اما من میدونستم سوزان خودش نقاشی نمیکشید یکی از بچه های کلاسش براس میکشید و نمره هاشو دست کاری میکرد غلط هاس که معلم زیروشن خط میکشید با غلط گیر درستشون میکرد کارنامه شو. دست کاری میکرد چند سال به همین روال گذشت دیگه واقعا نمیتونستم تحملشون کنم حتی دیکه. پدرمم که براس خیلی عزیزبودم نذاشتم یازدا سالم بود از خونه فرار کردم توی کافه ها نظافتی چی میسدم و پول میگبرقتم و همونجاتوی محل های مارم میخوابیدم به خودم امدم پونزده سالم بود و دو میلیارد پول جمع کرده بودم توی این کار ها درسمم. میخوندم مدرسه مم میرفتم هلاصه برای خودم بلیط برای سئل گرقتم چون خیلی به اینجا علاقه داشتم دیگت امدم کار هام کردم و مدرسه که با پسرا اشنا شدم و دیکه از اون. موقع فرار کردم خبری از فامیلامون و خانوادم ندارم
بقیه رو. که گریه میکردن از داستان زندگیش
مجری ـ ببخشید که پدر و مادرت و خانوادت هستن ولی
ممنون که حمایت میکنید لایک و نظر بدید لطفا و فالوم کنید 😍😘💞
سوزان. امکان ندارهه این دختره عوضی
من ـ ساکت شو
سارا ـ دوتا برادر تنی دارم البته داشتم یعنی نه سالم بود داداش بزرگترم که خیلی وابستس بودم فوت میکنه با داداش دومم سامیار زیاد جیک نبودم و من بچه اخر بودم همیشه اذیتم میکرد از وقتی یادم. میاد. مادر و. پدرم دعوا میکردن. همش برام عادی شده بوذ حتی دیگه گریه هم نمیکردم یا از صدای بلندشون نمیترسیدم نه سالم بودم همونطور که گفتم دتداشم فوت میمنه و بعد از فوتس بازم مامان و بابام دعواشون. کنار نزاشتن هیچ شدید ترم شد تا جایی که به طلاق کشید مادرم. ناپدید شد پدرم به یک. هفنه نکشید رفت سرمون نامادری اورد اون زن یه دختر دات به نامسوزان و یه پسر به نام کوشا داداشم. باهاشون. جیک شد ولی من نه نمیتونستم کس دیگه. ای رو مامان صدا بزنم بخاطر همسن همیشه اذیتم میکردن کار های خونه توی اون سن کم روی دوش. من بود شبا تا صبح مینشستم به زور درس میخوندم نامادری و. بابام همیشه سوزان میکوبیدن توی سرم منظورم. چیه یعنی سوزان نمره های بیست میگرفت یا نقاشیش خوب بود میگفتن یاد بگیر همسن. خودته اما تو. چی بلدی اما من میدونستم سوزان خودش نقاشی نمیکشید یکی از بچه های کلاسش براس میکشید و نمره هاشو دست کاری میکرد غلط هاس که معلم زیروشن خط میکشید با غلط گیر درستشون میکرد کارنامه شو. دست کاری میکرد چند سال به همین روال گذشت دیگه واقعا نمیتونستم تحملشون کنم حتی دیکه. پدرمم که براس خیلی عزیزبودم نذاشتم یازدا سالم بود از خونه فرار کردم توی کافه ها نظافتی چی میسدم و پول میگبرقتم و همونجاتوی محل های مارم میخوابیدم به خودم امدم پونزده سالم بود و دو میلیارد پول جمع کرده بودم توی این کار ها درسمم. میخوندم مدرسه مم میرفتم هلاصه برای خودم بلیط برای سئل گرقتم چون خیلی به اینجا علاقه داشتم دیگت امدم کار هام کردم و مدرسه که با پسرا اشنا شدم و دیکه از اون. موقع فرار کردم خبری از فامیلامون و خانوادم ندارم
بقیه رو. که گریه میکردن از داستان زندگیش
مجری ـ ببخشید که پدر و مادرت و خانوادت هستن ولی
۲.۵k
۰۲ دی ۱۴۰۰
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.