تِوون
#تِوون
یکی به پنجره میکوبید
11شب بود
همین که پنجره رو باز کردم خودشو انداخت بغلم!
ترسیده بود انگار!!
غم داشت 'چشاش و میگم;.یه غم توام باترس ومظلومیت
داداش میگفت چون نوکش زرده بچه است
میگفت حتما پرواز بلد نبوده از مادرش جدا افتاده:(
میگم خدا هم تِوون (پرنده)و دوست داشته اخه من یَد طولانی تو مراقبت از این تِوون کوچولو ها دارم
اونا همیشه با اومدنشون ذهن شلوغ من و خلوت میکنن!
یه دستی به سرش کشیدم و .
تو دستام مچالش کردم (نکشتمش یجورایی بغلش کردم) :)
دیدم اینجوری نمیشه رفتم که بزارمش تو سبد تا بخوابه و فردا پرش بدم بره
"خب بلاخره رسم مهمون نوازی و باید بجا میاوردم "
همین که گذاشتمش تو سبد پرید و رفت رو در نشست ;ترسید بزارمش تو قفس موندگارش کنم !
بنظرم مادرش جای پرواز ترس از قفس و یادش داد...
ترس کاربردی تر و همینطور احمقانه ترین راه برای یاددادن!!
ولی تِوون جانم من حتی تو تنهاترین و غمزده ترین حالت ممکن تو رو عین خودم نمیکنم البته آدمی ممکن الخطاست ولی من یجورایی حیوون درونم فعال تره😅
نگاه من و که به خودش دید
یکم چپ و راست رفت(ادا اونا که جا خوابشون عوض شده خوابشون نمیبره) و در نهایت همونجا خوابش برد ;
فردایی که بیدار شدم تِوون نبود !
ولی خب خاطره شب گذشته که بود:)
بگذریم که کلی برنامه چیده بودم که با تِوون انجام بدیم
"اولیشم پرواز بود🌱" #داستان #نویسنده #نویسندگی #پرنده #پناه #خدا #تِوون #نوشته #غمگین #مفهومی #ترس #سیاه_سفید #حیوون #حیوان #مظلوم #چشمهایش
یکی به پنجره میکوبید
11شب بود
همین که پنجره رو باز کردم خودشو انداخت بغلم!
ترسیده بود انگار!!
غم داشت 'چشاش و میگم;.یه غم توام باترس ومظلومیت
داداش میگفت چون نوکش زرده بچه است
میگفت حتما پرواز بلد نبوده از مادرش جدا افتاده:(
میگم خدا هم تِوون (پرنده)و دوست داشته اخه من یَد طولانی تو مراقبت از این تِوون کوچولو ها دارم
اونا همیشه با اومدنشون ذهن شلوغ من و خلوت میکنن!
یه دستی به سرش کشیدم و .
تو دستام مچالش کردم (نکشتمش یجورایی بغلش کردم) :)
دیدم اینجوری نمیشه رفتم که بزارمش تو سبد تا بخوابه و فردا پرش بدم بره
"خب بلاخره رسم مهمون نوازی و باید بجا میاوردم "
همین که گذاشتمش تو سبد پرید و رفت رو در نشست ;ترسید بزارمش تو قفس موندگارش کنم !
بنظرم مادرش جای پرواز ترس از قفس و یادش داد...
ترس کاربردی تر و همینطور احمقانه ترین راه برای یاددادن!!
ولی تِوون جانم من حتی تو تنهاترین و غمزده ترین حالت ممکن تو رو عین خودم نمیکنم البته آدمی ممکن الخطاست ولی من یجورایی حیوون درونم فعال تره😅
نگاه من و که به خودش دید
یکم چپ و راست رفت(ادا اونا که جا خوابشون عوض شده خوابشون نمیبره) و در نهایت همونجا خوابش برد ;
فردایی که بیدار شدم تِوون نبود !
ولی خب خاطره شب گذشته که بود:)
بگذریم که کلی برنامه چیده بودم که با تِوون انجام بدیم
"اولیشم پرواز بود🌱" #داستان #نویسنده #نویسندگی #پرنده #پناه #خدا #تِوون #نوشته #غمگین #مفهومی #ترس #سیاه_سفید #حیوون #حیوان #مظلوم #چشمهایش
۴.۹k
۲۹ خرداد ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.