قایقی خواهم ساخت...
قایقی خواهم ساخت...
با کدام عمر دراز؟
نوح اگر کشتی ساخت،
عمر خود را گذراند.
با تبر روز و شبش،
بر درختان افتاد.
سالیان طول کشید،
عاقبت اما ساخت...
پس بگو ای سهراب؛
شعر نو خواهم ساخت!
بیخیالِ قایق...
یا که میگفتی:
تا شقایق هست زندگی باید
این سخن یعنی چه؟
با شقایق باشی،
زندگی خواهی کرد.
ورنه این شعرو سخن،
یک خیال پوچ است...
پس اگر میگفتی:
تا شقایق هست،
حسرتی باید خورد،
جمله زیبا میشد...
تو ببخشم سهراب،
که اگر در شعرت،
نکته ای آوردم،
انتقادی کردم،
به خدا دلگیرم...
از تمام دنیا،
از خیال و رویا!
به خدا دلگیرم،
به خدا من سیرم.
در جوانی پیرم!
زندگی رویا نیست،
با کدام عمر دراز؟
نوح اگر کشتی ساخت،
عمر خود را گذراند.
با تبر روز و شبش،
بر درختان افتاد.
سالیان طول کشید،
عاقبت اما ساخت...
پس بگو ای سهراب؛
شعر نو خواهم ساخت!
بیخیالِ قایق...
یا که میگفتی:
تا شقایق هست زندگی باید
این سخن یعنی چه؟
با شقایق باشی،
زندگی خواهی کرد.
ورنه این شعرو سخن،
یک خیال پوچ است...
پس اگر میگفتی:
تا شقایق هست،
حسرتی باید خورد،
جمله زیبا میشد...
تو ببخشم سهراب،
که اگر در شعرت،
نکته ای آوردم،
انتقادی کردم،
به خدا دلگیرم...
از تمام دنیا،
از خیال و رویا!
به خدا دلگیرم،
به خدا من سیرم.
در جوانی پیرم!
زندگی رویا نیست،
۶۲۶
۱۹ فروردین ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.