عشق اجباری
"عشق اجباری "
p,13
.
.
ویو فردا صبح ساعت ۱۰ *
با آلارم گوشیم بعد ۱۲ بار زنگ خوردن به زور بیدار شدم .... سرم درد میکرد ... یهو با خیسی زیر پام چشمام چهار تا شد زود پتورو دادم کنار که دیدم بعلههه پریود شدم ..... سریع رفتم از توی کمدم پد برداشتم و رفتم دستشویی ...... کارای لازمو کردم ... از دستشویی اومدم بیرون که با مشکل بعدی مواجه شدم ... ملافه ی تخت خونی بود .... سریع برداشتمش و تاش کردم و پشتم قایم کردم ... در اتاقمو باز کردم و از اتاق رفتم بیرون ... دیدم پسرا نشستن روی مبل و دارن باهم حرف میزنن ... اروم اروم رفتم از پله ها پایین که دیدم جیمین از روی مبل بلد شد و منو دید ...اروم اومد سمتم ...
جیمین : صبح بخیر پرنسس خوابالو ( خنده )
ا/ت: امم صبح بخیر
جیمین : چیزی شده؟ ( اروم )
ا/ت : ن..نه
جیمین : بگو ( جدی و اروم )
ا/ت : پریود شدم ( اروم )
جیمین : آها خب چیزی لازم نداری؟
ا/ت : امم نه فقط ...
جیمین : فقط چی ؟
ا/ت : ملافه رو چیکارش کنم ؟ ( اروم )
جیمین : ببر تو اشپز خونه بنداز تو لباسشویی بچه ها نمیبینن
ا/ت : اوکی
اروم رفتم سمت آشپز خونه .... ملافه رو چپوندم تو ماشین لباسشویی و رفتم پیش پسرا ......
.
.
توی تخت دارم براتون مینویسم 😂🎀
الان شاید باحال نباشه ولی تو پارتای بعدی بهترش میکنم 🐾
حمایت..؟
p,13
.
.
ویو فردا صبح ساعت ۱۰ *
با آلارم گوشیم بعد ۱۲ بار زنگ خوردن به زور بیدار شدم .... سرم درد میکرد ... یهو با خیسی زیر پام چشمام چهار تا شد زود پتورو دادم کنار که دیدم بعلههه پریود شدم ..... سریع رفتم از توی کمدم پد برداشتم و رفتم دستشویی ...... کارای لازمو کردم ... از دستشویی اومدم بیرون که با مشکل بعدی مواجه شدم ... ملافه ی تخت خونی بود .... سریع برداشتمش و تاش کردم و پشتم قایم کردم ... در اتاقمو باز کردم و از اتاق رفتم بیرون ... دیدم پسرا نشستن روی مبل و دارن باهم حرف میزنن ... اروم اروم رفتم از پله ها پایین که دیدم جیمین از روی مبل بلد شد و منو دید ...اروم اومد سمتم ...
جیمین : صبح بخیر پرنسس خوابالو ( خنده )
ا/ت: امم صبح بخیر
جیمین : چیزی شده؟ ( اروم )
ا/ت : ن..نه
جیمین : بگو ( جدی و اروم )
ا/ت : پریود شدم ( اروم )
جیمین : آها خب چیزی لازم نداری؟
ا/ت : امم نه فقط ...
جیمین : فقط چی ؟
ا/ت : ملافه رو چیکارش کنم ؟ ( اروم )
جیمین : ببر تو اشپز خونه بنداز تو لباسشویی بچه ها نمیبینن
ا/ت : اوکی
اروم رفتم سمت آشپز خونه .... ملافه رو چپوندم تو ماشین لباسشویی و رفتم پیش پسرا ......
.
.
توی تخت دارم براتون مینویسم 😂🎀
الان شاید باحال نباشه ولی تو پارتای بعدی بهترش میکنم 🐾
حمایت..؟
- ۲۳.۵k
- ۰۹ مرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط