بلاتکلیف بودی

بلاتکلیف بودی!
نه آنقدر ته دلت مطمئن بودی به دوست داشتنم؛نه آنقدر مطمئن بود به بدون من زندگی کردن...
رابطه مان را در دستت گرفتی و کشش میدادی٬نگفتی شاید او مطمئن باشد به حسش؛
نگفتی قربانی میشود این دوست داشتنش در باتلاق بلاتکلیفی من...
یک روز دوست معمولی بودی و یک روز عاشق ترین آدم دنیا...
باخودت که به توافق نرسیدی رفتی!
حالا هرچقدر که او مطمئن است به حسش من بلاتکلیفم در دوست داشتنش...
یک روز هم شاید مثل تو بروم اما این بلاتکلیفی تاابد ارثیه ای از تو برایم به یادگار خواهد ماند...
دیدگاه ها (۱)

بی تو دلتنگی به چشمانم سماجت میکندوای ِدل! چون کـودکی بی تو ...

‌گاهی آدم چیزی را از دست نمی‌دهد؛‌خودش را لابه‌لای دوست‌داشت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط