امروز روز بزرگداشت فردوسی هست.
امروز روز بزرگداشت فردوسی هست.
جالب دیدم قسمتی از یکی از داستان های بخش تاریخی شاهنامه رو براتون نقل کنم:
وقتی «خسرو پرویز» پادشاه بزرگ ساسانی توسط پسر خودش «قباد» از سلطنت عزل میشه، چیزی نمیخورده چون فقط از دست همسرش «شیرین» غذا میخورده. بعد از مدتی هم به دستور «قباد» کشته میشه. «قباد» از همسر مشهور و پرنفوذ «خسرو»، «شیرین» خواستگاری میکنه. «شیرین» در جلسه ای با حضور پادشاه جدید و بزرگان کشور میگه که زنِ خوب، سه خصوصیت داره:
چنین گفت شیرین که ای مِهتران
جهان گشته و کار دیده سران
به سه چیز باشد زنان را بِهی
که باشند زیبای گاه مِهی
یکی آنکه با شرم و باخواستهست
که جفتش بدو خانه آراستهست
دگر آنکه فرخ پسر زاید او
ز شوی خجسته بیفزاید او
سه دیگر که بالا و رویش بود
به پوشیدگی نیز مویش بود
یکی اینکه با حیا و ثروتمند باشه، دوم اینکه پسر به دنیا بیاره و سوم اینکه زیبا باشه و موهاش هم پوشیده باشه.
بعد توضیح میده که من هم ثروت داشتم، و هم چهار پسر زاییدم و بعد...
بگفت این و بگشاد چادر ز روی
همه روی ماه و همه پشت موی:
سه دیگر، چنین است رویم که هست
یکی گر دروغ است بنمای دست
مرا از هنر موی بُد در نهان
که آن راندیدی کس اندر جهان
نمودم همه پیشت این جادویی
نه از تنبل و مکر وز بدخویی
نه کس موی من پیش ازین دیده بود
نه از مهتران نیز بشنیده بود...
چادر از سر برمیداره و میگه این هم از زیبایی من! از زیبایی من همین بس که موی زیبا دارم که جادوانه (جادویی) هست ولی کسی در جهان تا امروز اون رو ندیده و نه شنیده!
در انتهای این داستان هم شیرین خودش رو در کنار جنازه خسرو میکشه!
روز بزرگداشت فردوسی بزرگ مبارک
| يجاهدون في سبيل الله ولا يخافون لومة لائم |
💡شبکه نفوذ | سیدفخرالدین موسوی
🆔@nofoz_shenasi👈عضو شوید
♦️آرشیو پرونده ها (اینجا)
https://eitaa.com/parvandeha
جالب دیدم قسمتی از یکی از داستان های بخش تاریخی شاهنامه رو براتون نقل کنم:
وقتی «خسرو پرویز» پادشاه بزرگ ساسانی توسط پسر خودش «قباد» از سلطنت عزل میشه، چیزی نمیخورده چون فقط از دست همسرش «شیرین» غذا میخورده. بعد از مدتی هم به دستور «قباد» کشته میشه. «قباد» از همسر مشهور و پرنفوذ «خسرو»، «شیرین» خواستگاری میکنه. «شیرین» در جلسه ای با حضور پادشاه جدید و بزرگان کشور میگه که زنِ خوب، سه خصوصیت داره:
چنین گفت شیرین که ای مِهتران
جهان گشته و کار دیده سران
به سه چیز باشد زنان را بِهی
که باشند زیبای گاه مِهی
یکی آنکه با شرم و باخواستهست
که جفتش بدو خانه آراستهست
دگر آنکه فرخ پسر زاید او
ز شوی خجسته بیفزاید او
سه دیگر که بالا و رویش بود
به پوشیدگی نیز مویش بود
یکی اینکه با حیا و ثروتمند باشه، دوم اینکه پسر به دنیا بیاره و سوم اینکه زیبا باشه و موهاش هم پوشیده باشه.
بعد توضیح میده که من هم ثروت داشتم، و هم چهار پسر زاییدم و بعد...
بگفت این و بگشاد چادر ز روی
همه روی ماه و همه پشت موی:
سه دیگر، چنین است رویم که هست
یکی گر دروغ است بنمای دست
مرا از هنر موی بُد در نهان
که آن راندیدی کس اندر جهان
نمودم همه پیشت این جادویی
نه از تنبل و مکر وز بدخویی
نه کس موی من پیش ازین دیده بود
نه از مهتران نیز بشنیده بود...
چادر از سر برمیداره و میگه این هم از زیبایی من! از زیبایی من همین بس که موی زیبا دارم که جادوانه (جادویی) هست ولی کسی در جهان تا امروز اون رو ندیده و نه شنیده!
در انتهای این داستان هم شیرین خودش رو در کنار جنازه خسرو میکشه!
روز بزرگداشت فردوسی بزرگ مبارک
| يجاهدون في سبيل الله ولا يخافون لومة لائم |
💡شبکه نفوذ | سیدفخرالدین موسوی
🆔@nofoz_shenasi👈عضو شوید
♦️آرشیو پرونده ها (اینجا)
https://eitaa.com/parvandeha
۱.۹k
۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.