شاید بشه چشم ها رو دزدید که لو نده قصه هاتو ، شاید بشه با
شاید بشه چشم ها رو دزدید که لو نده قصه هاتو ، شاید بشه با جابه جا کردن کلمه ها حرفاتو حالت رو یه جور دیگه ابراز کنی ، شاید بشه درپوش بزاری سر احساست ، شاید تو اصن بتونی نقاب بزنی ، شاید استاد قایم کردن حال و احوالت باشی ، همه ی اینا شدنش سخته ! یه تبحری میخواد که همه هم ندارنش ، اگر اگر اگر همه ی این هفت خان هارو هم تونستی رد کنی باز خیالت جمع نباشه ! چون یادت باشه بازم لو میری !..... لوت میدن اساسی ، دستها رو میگم...
دستهای گره خورده بهم خیلی حرفا پشتشون هست خیلی...دست هرکسی رو نمیشه گرفت ؛ دستها هم توی هر دستی قرار ندارن...
آره دستها قدر قلب احساس دارن ؛ قدر چشم بینایی دارن ؛ قدر عقل عملکرد دارن و قدر زبون حرف برای گفتن...
۹۴/۱۰/۱۲
* s *
دستهای گره خورده بهم خیلی حرفا پشتشون هست خیلی...دست هرکسی رو نمیشه گرفت ؛ دستها هم توی هر دستی قرار ندارن...
آره دستها قدر قلب احساس دارن ؛ قدر چشم بینایی دارن ؛ قدر عقل عملکرد دارن و قدر زبون حرف برای گفتن...
۹۴/۱۰/۱۲
* s *
۴.۴k
۱۲ دی ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.