می روم از پس این قصه به جایی برسم

می روم از پس این قصه به جایی برسم
یا به هر آدمک بی سروپایی برسم
می روم بلکه مرا این سفر آرام کند
غم دل کندن من قلب تو را رام کند


رفتنم مصلحتی نیست
بدان مجبورم
این همه حادثه کافیست
بدان مجبورم

خوبِ من با دگران زمزمه کردن
غلط است
بی وفایی غلط و همهمه کردن
غلط است

بعد من یار زیاد است

مبارک بادت
یار نه بار زیاد است
مبارک بادت

می روم از دلت اما
عقبِ سر نگران
تو بمان و دگران
وای به حال دگران
دیدگاه ها (۲۰)

جبریل به عرش نقش کوثر زده استطوبی گل تسبیح به پیکر زده استاز...

آن یار کز او خانه ما جای پری بودسر تا قدمش چون پری از عیب بر...

شاعر نیستم تا در وصف او غوغا کنم!وان یکادش را بخوانید...دلبر...

☘ ☘ ☘ می روی و دلاگـر زنده بمانم، با توستور نمانم ، همــه جا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط