باز می کنم
باز می کنم
پنجره قلبم را،
صدای ترانه تنهایی
می نشیند بر قاب سینه سنگینم؛
و یک دنیا شور و بی پروایی
آزاد می شود از بند سکوت
وقتی که می رقصند
آن انگشتان کشیده و باریک
بر تن کلیدهای سیاه و سفید!
آری پیانو بزن،
ای کودکی که در درون نشسته ای!
لحظه ای آرامش بیافرین
و آگاهم کن
از خاطرات گذشته ای
که در بی نهایت ها غرق شده اند...!
پنجره قلبم را،
صدای ترانه تنهایی
می نشیند بر قاب سینه سنگینم؛
و یک دنیا شور و بی پروایی
آزاد می شود از بند سکوت
وقتی که می رقصند
آن انگشتان کشیده و باریک
بر تن کلیدهای سیاه و سفید!
آری پیانو بزن،
ای کودکی که در درون نشسته ای!
لحظه ای آرامش بیافرین
و آگاهم کن
از خاطرات گذشته ای
که در بی نهایت ها غرق شده اند...!
۷۴۳
۱۸ مهر ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.