مرا تبعید کن

مرا تبعید کن ......
به تلخ ترین فنجان چایی
که پدر بزرگ می نوشید
به کنج تاریک ترین
کوچه ای که عشق بازی
می کردیم
به دورترین معبدی که
انجیر داشت
مرا تبعد کن
پای همه محضر ها
امضا داده ام
به همه لحظه هادخیل
بسته ام
خودم را به همه
پاسپورتها سنجاق کرده ام
مرا تبعیدکن
به حیاط گلابی که
پرازملافه سفید بود
به شالیزار ترک خورده
همسایه مان
به آخرین ترانه ای
که رقصیده ام
مرا تبعیدکن
مرا از مرزها نترسان
لعنت به هرچه
جغرافیاکه مرزدارد
لعنت به هرچه
مدرسه که جغرافیا دارد
لعنت به هر چه
من که مدرسه می رود
درس نمی خواند
عاشق می شود
پیر می شود
تبعید نمی شود
دیدگاه ها (۳)

زن که باشی...مهربانیت دست خودت نیستخوب می شوی حتی با آنان که...

میدونے؟مـن عـ ــ ـاشق شبام...یهو همہ میــرن...ڪسے ڪنارت نمیم...

حال زن هااز دستهایشان پیداستزنی که انگشتهایش را سوهان میکشدر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط