تنـہا یك چیز را میئدانم نـہ تنـہا او را دوست داشتم بلکه تمام ذرات تنم ذرات تن او را میخواـت و آرزو میکردم ڪه با او در جزیره گمشدهائ باشم که آدمیزاد در آنجا وجود نداشتـہ باشد !