یک زمانی می گفتند جنیفر لوپز انتهایش را سیصد میلیون دلار
یک زمانی می گفتند جنیفر لوپز انتهایش را سیصد میلیون دلار بیمه کرده. اینکه چه موشک یا نیسان آبی ممکن بود به انتهای ایشان برخورد کند که چنین بیمه ای برایش در نظر گرفته بودند به خودش و شرکت بیمه گر مربوط است. اما اصل ماجرا را همین اول آوردم که اگر خیلی حساس هستید بقیه اش را نخوانید!
چند سال پیش رفته بودیم مبل بخریم. روی یکدست مبل که خیلی هم معمولی به نظر می رسید قیمت زده بود 50 میلیون تومان! برای یک کارمند گنجشک روزی مثل من خیلی عجیب بود. مدام با خودم فکر می کردم کسی که این مبل را می خرد چه مهمان های گران سنگی دارد؟! آدم باید رفیق هایی داشته باشد که باسن شان چند میلیون دلار بیرزد که چنین مبلی بخرد ببرد بگذارد گوشه خانه اش!
اصولاً چیزهایی در این دنیا هست که من آنها را نمی فهمم. مثل مبل پنجاه میلیون تومانی، مثل آشپزخانه بسیاری از ایرانی ها که حتماً چند دست کاسه بشقاب یکجایش قایم است که هرگز در آن غذا نمی خورند!
مثل داشتن دندان های خراب و کرم خورده اما کفش های مارک! اصلاً من اُمل، چیپ، باسن پنجاه هزارتومانی! ولی واقعاً این چه دردی است که به جان جامعه ما افتاده؟
چرا پولی که به این سختی و در این گرانی به دست می آوریم و با آن می توان سفر رفت، کتاب خرید، کنسرت رفت، فیلم خوب دید و چیزهایی را تجربه کرد که به دانش و سواد آدم و اطرافیانش اضافه کند را باید خرج پرده و قاشق چنگال و فرش و موکت هایی کرد که خریدنشان ضرورتی ندارد؟
تا حالا شنیده اید کسی بگوید: رفتیم خونه فلانی بهمون توی بشقاب چینی شام نداد، زین پس قطع رابطه می کنیم! اما حتماً شنیده اید که گفته اند رفتار فلانی آنقدر بد بود که دیگر رفت و آمد نکنیم.
دیده اید در مراسم ختم یک بانوی محترم، مداح بگوید روحش شاد که از او چند سرویس چینی آکبند به یادگار ماند! دمش گرم مرحوم که باند چند صد میلیون تومانی روی پراید چند میلیونی اش بست و ...
.
-آقا! به سلیقه آدم ها احترام بگذار.
بعضی ها اینطوری لذت می برن خوووو!
چرا باید به هر سلیقه ای احترام بگذاریم؟! حساب آنها که دارند و سگ شان را هم می برند جراحی زیبایی جداست، اما بزرگوار بی سوادی که در عمرت یک صفحه کتاب هم نخواندی و هیچ هنری نداری و باسنت نهایتاً با چک و چانه 55 هزارتومن بیمه شود! چرا باید در هر تولد و عروسی و نامزدی یک دست لباس شب جدید از شوهرت بخواهی که کارگر روزمزد است؟
روزگار طلایی ما ایرانی ها وقتی است که این تجملات مزخرف از زندگی هایمان کوچ کند!
چند سال پیش رفته بودیم مبل بخریم. روی یکدست مبل که خیلی هم معمولی به نظر می رسید قیمت زده بود 50 میلیون تومان! برای یک کارمند گنجشک روزی مثل من خیلی عجیب بود. مدام با خودم فکر می کردم کسی که این مبل را می خرد چه مهمان های گران سنگی دارد؟! آدم باید رفیق هایی داشته باشد که باسن شان چند میلیون دلار بیرزد که چنین مبلی بخرد ببرد بگذارد گوشه خانه اش!
اصولاً چیزهایی در این دنیا هست که من آنها را نمی فهمم. مثل مبل پنجاه میلیون تومانی، مثل آشپزخانه بسیاری از ایرانی ها که حتماً چند دست کاسه بشقاب یکجایش قایم است که هرگز در آن غذا نمی خورند!
مثل داشتن دندان های خراب و کرم خورده اما کفش های مارک! اصلاً من اُمل، چیپ، باسن پنجاه هزارتومانی! ولی واقعاً این چه دردی است که به جان جامعه ما افتاده؟
چرا پولی که به این سختی و در این گرانی به دست می آوریم و با آن می توان سفر رفت، کتاب خرید، کنسرت رفت، فیلم خوب دید و چیزهایی را تجربه کرد که به دانش و سواد آدم و اطرافیانش اضافه کند را باید خرج پرده و قاشق چنگال و فرش و موکت هایی کرد که خریدنشان ضرورتی ندارد؟
تا حالا شنیده اید کسی بگوید: رفتیم خونه فلانی بهمون توی بشقاب چینی شام نداد، زین پس قطع رابطه می کنیم! اما حتماً شنیده اید که گفته اند رفتار فلانی آنقدر بد بود که دیگر رفت و آمد نکنیم.
دیده اید در مراسم ختم یک بانوی محترم، مداح بگوید روحش شاد که از او چند سرویس چینی آکبند به یادگار ماند! دمش گرم مرحوم که باند چند صد میلیون تومانی روی پراید چند میلیونی اش بست و ...
.
-آقا! به سلیقه آدم ها احترام بگذار.
بعضی ها اینطوری لذت می برن خوووو!
چرا باید به هر سلیقه ای احترام بگذاریم؟! حساب آنها که دارند و سگ شان را هم می برند جراحی زیبایی جداست، اما بزرگوار بی سوادی که در عمرت یک صفحه کتاب هم نخواندی و هیچ هنری نداری و باسنت نهایتاً با چک و چانه 55 هزارتومن بیمه شود! چرا باید در هر تولد و عروسی و نامزدی یک دست لباس شب جدید از شوهرت بخواهی که کارگر روزمزد است؟
روزگار طلایی ما ایرانی ها وقتی است که این تجملات مزخرف از زندگی هایمان کوچ کند!
۱۳۵.۹k
۲۲ بهمن ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.