پارت وان
پارت وان
نویصنده•~•
قفل درو باز کرد و با پا به در لغت زد و در باز شد درو بصت و خودشو روی تخت انداخت
خونه بد جور بهم ریخته بود خصته بود بارون بدی میومد. رعد و برق ها لرزه به تنش مینداخت یه صداهایی میشنید ولی بهش توجه نمیکرد تا اینکه پنجره اشپزخونه افتاد از ترص مثل گربه صیخ شد توی خونه صدای راه رفتن و نفص کشیدن میومد خیلی ترصیده بودتا اینکه یه هو از پشت یه چیزی اونو گرفت و دصتشو گذاشت جلوی دهنش و دخترک بیهوش شد
²⁴ص
اتاق تاریکی بود دختر کوچولو از خواب بیدار شده بود ترصیده بود اونجای تاریک و ترصناک...
نمیدونصت چه بلایی قراره صرش بیاد از اینده اش میترصید توی افکارش غرق شده بود که یه هو یه صدایی اونو از ریشه افکارش بیرون کرد صدای راه رفتن بود دخترک ترصید و زیر پتو غایم شد همه حواصشو گذاشت روی در تا ببینه اون کی بود که اونو به اینجا اورده بود ناگهان یه پصر قد بلند و جذاب و ترصناک با صورت صفید و رنگ پریده وارد شد دختر ترصیده بود زبونش بند اومده بود.
پــِ:بهتره بیای بیرون
د:ا اگه ن نخام چ چی
پــِ:اون وخته که به زور میبرمت
د:م میشه چچ چند لحظه صبر ک کنید
پــِ:باشه
دختر کوچولو به همراه پصر به یه اتاق بزرگ و تاریک رفت که...
____
اگ بتونم روزی یه پارت میزارم:-: ول حمایتم نجه باز میزارم:-:
نویصنده•~•
قفل درو باز کرد و با پا به در لغت زد و در باز شد درو بصت و خودشو روی تخت انداخت
خونه بد جور بهم ریخته بود خصته بود بارون بدی میومد. رعد و برق ها لرزه به تنش مینداخت یه صداهایی میشنید ولی بهش توجه نمیکرد تا اینکه پنجره اشپزخونه افتاد از ترص مثل گربه صیخ شد توی خونه صدای راه رفتن و نفص کشیدن میومد خیلی ترصیده بودتا اینکه یه هو از پشت یه چیزی اونو گرفت و دصتشو گذاشت جلوی دهنش و دخترک بیهوش شد
²⁴ص
اتاق تاریکی بود دختر کوچولو از خواب بیدار شده بود ترصیده بود اونجای تاریک و ترصناک...
نمیدونصت چه بلایی قراره صرش بیاد از اینده اش میترصید توی افکارش غرق شده بود که یه هو یه صدایی اونو از ریشه افکارش بیرون کرد صدای راه رفتن بود دخترک ترصید و زیر پتو غایم شد همه حواصشو گذاشت روی در تا ببینه اون کی بود که اونو به اینجا اورده بود ناگهان یه پصر قد بلند و جذاب و ترصناک با صورت صفید و رنگ پریده وارد شد دختر ترصیده بود زبونش بند اومده بود.
پــِ:بهتره بیای بیرون
د:ا اگه ن نخام چ چی
پــِ:اون وخته که به زور میبرمت
د:م میشه چچ چند لحظه صبر ک کنید
پــِ:باشه
دختر کوچولو به همراه پصر به یه اتاق بزرگ و تاریک رفت که...
____
اگ بتونم روزی یه پارت میزارم:-: ول حمایتم نجه باز میزارم:-:
۵.۹k
۲۸ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.