《هروز برای یک روز》
《هروز برای یک روز》
پارت (۴)
گم شده بودم.
+آه لعنتی اینجا چقد پیچ در پیچه.
_ا/ت....
پشت سرم کسی بود که تقریبا از دیدنش کم مونده بود خون بالا بیارم.
استاد ایزاوا.
_چرا تو الان سر کلاس نیستی؟
+ا..استاد م..من یک خورده گیج شدم.
_...
شروع کرد به راه رفتن.
من هم دنبال میرفتم.
استاد ایزاوا منو به کلاس رسوند.
اوه خدای من آیدا هم اینجاست؟
ایدا:یک دانش آموز نمونه نمیتونه سر کلاس اینقد دیر بیاد ما برای ما کلاسی هستیم که تو چشم هست. نباید خودمونو بد جلوه بدیم.
+ب..بخشید
_چون دانش آموز آرومی هستی باهات کاری ندارم.
جای من کدومه؟ اوه خدا.
اوراراکا به نیمکت خالی اشاره کرد و لبخندی زد.
ممنونم واقعا ممنونم...
~~~~~~~~~~~~~~~~~~
خوب لایک و کامنت؟
پارت (۴)
گم شده بودم.
+آه لعنتی اینجا چقد پیچ در پیچه.
_ا/ت....
پشت سرم کسی بود که تقریبا از دیدنش کم مونده بود خون بالا بیارم.
استاد ایزاوا.
_چرا تو الان سر کلاس نیستی؟
+ا..استاد م..من یک خورده گیج شدم.
_...
شروع کرد به راه رفتن.
من هم دنبال میرفتم.
استاد ایزاوا منو به کلاس رسوند.
اوه خدای من آیدا هم اینجاست؟
ایدا:یک دانش آموز نمونه نمیتونه سر کلاس اینقد دیر بیاد ما برای ما کلاسی هستیم که تو چشم هست. نباید خودمونو بد جلوه بدیم.
+ب..بخشید
_چون دانش آموز آرومی هستی باهات کاری ندارم.
جای من کدومه؟ اوه خدا.
اوراراکا به نیمکت خالی اشاره کرد و لبخندی زد.
ممنونم واقعا ممنونم...
~~~~~~~~~~~~~~~~~~
خوب لایک و کامنت؟
۱.۹k
۳۱ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.