یاد من باشد فردا دم صبح

یاد من باشد فردا دم صبح

به نسیم از سر صدق، سلامی بدهم

و به انگشت، نخی خواهم بست

تا فراموش نگردد فردا

زندگی شیرین است، زندگی باید کرد

گرچه دیر است ولی

کاسه‌ای آب به پشت سر لبخند بریزم ،شاید

به سلامت ز سفر برگردد

بذر امید بکارم، در دل

لحظه را دریابم

من به بازار محبت بروم فردا صبح

مهربانی به خودم، عرضه کنم

یک بغل عشق از آنجا بخرم
دیدگاه ها (۳)

دوبیت زیبای شعر و دو نگاه متفاوت:..موسی خطاب به خداوند در کو...

گاندی می گوید :من نمی توانم خدا را در بیرون از انسان بیابم.....

شیخ نمر، پس از شنیدن حکم اعدام خود، نامه‌ای به مادرش نوشت.مت...

این گردبادها که به غیرت درآمدهتسلیم رهبرند که طوفان نمی کنند

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط