اسلاید آخر عکس ات
اسلاید آخر عکس ات
منیجر زیبای من☆
پارت②
*صبح*
ویو نویسنده
ساعت ۷:۱۵بود که ات از خواب بیدار شد و یه دوش ۱۰مینی گرفت و صبحانه خورد و لباس پوشید که بره دنبال ته (عکسشو میزارم) ولی خب ات بلد نبود رسمی تیپ بزنه پس یه تیپ معمولی زد و راه افتاد به سمت خونه ی تهیونگ
ساعت ۸ بود که رسید و به ته زنگ زد که بیاد پایین..
*مکالمه*
ته: الو سلام ات
ات: سلام آقای کیم
ته: مگه نگفتم باهام راحت باش چرا رسمی حرف میزنی
ات: ببخشید حواسم نبود... عه.. من دم درم بیا پایین که بریم کمپانی
ته: باشه الان میام
*پایان مکالمه*
ویو ته
ات دختر بامزه ایه ولی یکم سرده ولی در عوض خیلی هاته
خوبه که این دفعه منیجرم یه دختره آخه تا حالا منیجر دختر نداشتم چون کمپانی میترسید ممکنه یکیشون آرمی باشه و دردسر درست کنه ولی تا اونجایی که میدونم ات هم خواننده و دنسر خوبیه و هم کاراته کاره ماهریه.... ولی شبیه کره ای یا نیست.... اون زیبایی چشم گیری داره... که منو به شدت جذب خودش میکنه دلم میخواد بهش نزدیک بشم و مال خودم کنمش... نه خلی زود دارم تصمیم میگیرم... نباید انقد عجله کنم شاید حسم بهش فقط حوس باشه.... نمیدونم شایدم واقعا عاشقش شدم... ولی انقد سریع؟ (بله...به عشق تو نگاه اول اعتقاد دارید؟) نمیدونم خیلی گیج شدم... بهتره زود تصمیم نگیرم.... .
*فلش بک به سه ماه بعد*
ویو ته
تو این سه ماه حسم به ات هی بیشتر و بیشتر میشه... یجورایی به دیدنش و شنیدن صداش معتاد شدم.... من نمیتونم ترکش کنم.... امروز بهم خبر دادن که منیجرماز تو کما بیرون اومده و حالش بهتره شاید تا ماه دیگه دوباره اون منیجرم شه و ات از پیشم بره... اما نمیتونم اینو قبول کنم.... چن شب پیش که داشتم با ات حرف میزدم گفت که دوس داره آیدل بشه ولی نمیتونه امروز که کاری ندارم بهش زنگ میزنم میگم بیاد پیشم تا ازش بپرسم چرا نمیتونه آیدل بشه *اینجا ساعت ۵عصره*
*مکالمه تلفنیشون*
ته: سلام ات خوبی؟
ات: سلام ته آره خوبم... تو چطوری؟
ته: منم خوبم... میگم اگه الان کاری نداری بیا خونه ی من باهات یه کاری دارم
ات: اوووم.... نه کاری ندارم تا نیم ساعت دیگه میان پیشت
ته: باشه منتظرتم
*پایان مکالمه*
ویو ات
الان باید حاضر بشم برم پیش ته نمیدونم چیکارم داره.... ولی نمیدونم چرا هروقت میبینمش قلبم تند تند میزنه و یه حس عجیبی سر تاسر وجودمو میگیره.... یعنی عاشقش شدم.... نه نمیشه.... اون یه آیدله نباید عاشقش بشم
اصلا اون به من حسی داره؟..... نه معلومه که نه.... چقد خودمو دست بالا گرفتم......(دختریه خود درگیر😐)
ولش برم آماده شم....
______________________________
خب این پارت و بره دوستم گذاشتم... ولی حمایتتون خیلی کمه.... واقعاکه من اینهمه زحمت میکشم اینارو بنویسم اونوقت شما حتی کامنتم نمیزارین
بهرحال شرطا واسه پارت بعد ۱۰تا لایک
منیجر زیبای من☆
پارت②
*صبح*
ویو نویسنده
ساعت ۷:۱۵بود که ات از خواب بیدار شد و یه دوش ۱۰مینی گرفت و صبحانه خورد و لباس پوشید که بره دنبال ته (عکسشو میزارم) ولی خب ات بلد نبود رسمی تیپ بزنه پس یه تیپ معمولی زد و راه افتاد به سمت خونه ی تهیونگ
ساعت ۸ بود که رسید و به ته زنگ زد که بیاد پایین..
*مکالمه*
ته: الو سلام ات
ات: سلام آقای کیم
ته: مگه نگفتم باهام راحت باش چرا رسمی حرف میزنی
ات: ببخشید حواسم نبود... عه.. من دم درم بیا پایین که بریم کمپانی
ته: باشه الان میام
*پایان مکالمه*
ویو ته
ات دختر بامزه ایه ولی یکم سرده ولی در عوض خیلی هاته
خوبه که این دفعه منیجرم یه دختره آخه تا حالا منیجر دختر نداشتم چون کمپانی میترسید ممکنه یکیشون آرمی باشه و دردسر درست کنه ولی تا اونجایی که میدونم ات هم خواننده و دنسر خوبیه و هم کاراته کاره ماهریه.... ولی شبیه کره ای یا نیست.... اون زیبایی چشم گیری داره... که منو به شدت جذب خودش میکنه دلم میخواد بهش نزدیک بشم و مال خودم کنمش... نه خلی زود دارم تصمیم میگیرم... نباید انقد عجله کنم شاید حسم بهش فقط حوس باشه.... نمیدونم شایدم واقعا عاشقش شدم... ولی انقد سریع؟ (بله...به عشق تو نگاه اول اعتقاد دارید؟) نمیدونم خیلی گیج شدم... بهتره زود تصمیم نگیرم.... .
*فلش بک به سه ماه بعد*
ویو ته
تو این سه ماه حسم به ات هی بیشتر و بیشتر میشه... یجورایی به دیدنش و شنیدن صداش معتاد شدم.... من نمیتونم ترکش کنم.... امروز بهم خبر دادن که منیجرماز تو کما بیرون اومده و حالش بهتره شاید تا ماه دیگه دوباره اون منیجرم شه و ات از پیشم بره... اما نمیتونم اینو قبول کنم.... چن شب پیش که داشتم با ات حرف میزدم گفت که دوس داره آیدل بشه ولی نمیتونه امروز که کاری ندارم بهش زنگ میزنم میگم بیاد پیشم تا ازش بپرسم چرا نمیتونه آیدل بشه *اینجا ساعت ۵عصره*
*مکالمه تلفنیشون*
ته: سلام ات خوبی؟
ات: سلام ته آره خوبم... تو چطوری؟
ته: منم خوبم... میگم اگه الان کاری نداری بیا خونه ی من باهات یه کاری دارم
ات: اوووم.... نه کاری ندارم تا نیم ساعت دیگه میان پیشت
ته: باشه منتظرتم
*پایان مکالمه*
ویو ات
الان باید حاضر بشم برم پیش ته نمیدونم چیکارم داره.... ولی نمیدونم چرا هروقت میبینمش قلبم تند تند میزنه و یه حس عجیبی سر تاسر وجودمو میگیره.... یعنی عاشقش شدم.... نه نمیشه.... اون یه آیدله نباید عاشقش بشم
اصلا اون به من حسی داره؟..... نه معلومه که نه.... چقد خودمو دست بالا گرفتم......(دختریه خود درگیر😐)
ولش برم آماده شم....
______________________________
خب این پارت و بره دوستم گذاشتم... ولی حمایتتون خیلی کمه.... واقعاکه من اینهمه زحمت میکشم اینارو بنویسم اونوقت شما حتی کامنتم نمیزارین
بهرحال شرطا واسه پارت بعد ۱۰تا لایک
۶.۲k
۰۳ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.