روزهای رفته ی سال را ورق میزنم ....
روزهای رفته ی سال را ورق میزنم ....
چه خاطراتی که زنده نمیشوند....
چه روزها که دلم میخواست تا ابد تمام نشوند و چه روزها که هر ثانیه اش یک سال زمان میبرد....
چه فکرها که آرامم کرد و چه فکرها که روحم را ذره ذره فرسود..
چه لبخندهاکه بی اختیار برلبانم نقش بست و چه اشک هاکه بی اراده از چشمانم سرازیر شد...
چه آدم ها که دلم را گرم کردند و چه آدم ها که دلم را شکستند...
چه چیزهاکه فکرش را هم نمیکردم وشد و چه چیزهاکه فکرم را پرکردو نشد...
چه آدم ها که شناختم و چه آدم ها که فهمیدم هیچگاه نمیشناختمشان ...
و چه...
و سهم یک سال دیگر هم یادش بخیر میشود.......
کاش ارمغان روزهایی که گذشت آرامشی باشد از جنس خدا....
آرامشی که هیچگاه تمام نشود......
چه خاطراتی که زنده نمیشوند....
چه روزها که دلم میخواست تا ابد تمام نشوند و چه روزها که هر ثانیه اش یک سال زمان میبرد....
چه فکرها که آرامم کرد و چه فکرها که روحم را ذره ذره فرسود..
چه لبخندهاکه بی اختیار برلبانم نقش بست و چه اشک هاکه بی اراده از چشمانم سرازیر شد...
چه آدم ها که دلم را گرم کردند و چه آدم ها که دلم را شکستند...
چه چیزهاکه فکرش را هم نمیکردم وشد و چه چیزهاکه فکرم را پرکردو نشد...
چه آدم ها که شناختم و چه آدم ها که فهمیدم هیچگاه نمیشناختمشان ...
و چه...
و سهم یک سال دیگر هم یادش بخیر میشود.......
کاش ارمغان روزهایی که گذشت آرامشی باشد از جنس خدا....
آرامشی که هیچگاه تمام نشود......
۷۰۷
۲۴ اسفند ۱۳۹۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.