p11
ات: راستش جیسو... بحثمون شد بعد گفته دوروز دیکه با دوست پسرت بیا به ادرسی که میکم اگه نیای یعنی زشتی و اگه دوست پسرت الکی باشه باید... ولش کن اصلا
کوک: بگوو
ات: زیر خواب برادرش شم
گانگجه: چه گوهی خوردیییی
ات: خب حالا میخوام یکیتون نقش دوست پسرمو بازی کنه
کوک: من که نمیپونم چون میشناستم و همسن خودتم یجوریه
تهیونگ و جیمین: ما رو هم میشناسه
گانگجه: من خیلی ازت بزرگترن و ترو مثل خواهرم میدونم
همه نگاها رفت سمت نامجون
نامجون: چیه چرا به من نگاه میکنین
ته: نامجون خوبه
نامجون: چییی
ات: خب... نمیدونم
جیمین: بنظر منم حوبه بهمم میایننن
ات: جیمییین
جیمین: چیه خب
گانگجه: باشه پس باید تمرین کنین
ات و نامجون: تمریین؟
کوک: اره دیگه اینکه مثل کاپلا رفتار کنین
ات: خدایا منو سنگ کن
ته: تا وقتی من هستم چرا خدا
ات: راستی عمو ها و بابام کجان
نامجون: ماموریت
ات: خوب شد ترسیدم شنیده باشن
کوک: از این لحظه مثل کاپلا حرف بزنینو رفتار کنین
ات: اونوقت چرا
جیمین: تا اونجا سوتی ندین عقل کل
نامجون: یعنی بدون تمرین نمیشه
ته: نچ
کوک: مثلا وقتی هموصدا میکنین میگین عشقم، چاگیا، عزیزم، نفسم...
ات: باسه بابا فهمیدم
ته: حالا اینجوری همو صدا کنین بابا ببیته
ات: خفه شو باسه
جیمین: ولی جذی بگین دیگه باشه
ات: عش... قم... جیییغ چرا اخههه
نامجون: چرا جیغ میزنی... بیب
ته: اوو
ات: فکتو میشکنماا(اروم)
ات: باید اینارو بگیم از الان؟
گانگجه: اره... تا تمرین شه
ات: باسه پس عشقم
نامجون: چاگی... ایییششش چرا گیر شما افتادم؟
همه: خنده
ات و نامجون: هر هر هر جر نخورین
جیمین: چرا همش انقدر هماهنگین؟
نامجون: جیمین
جیمین: بله
نامجون: هیچی
گامگجه: اگهدگفتن همو ببوسین چی؟
ات: چی
گانگجه: همین که شنیدی
ات: نه هیچوقت
کوک: اصلا نامجون هرکری کرد فقط هرپوتون مثل کاپلا باشین سوتی ندین چون نمیخوام اتو از زیر یکی جمع کنم
ات:(خنده)
ته: کوک ات داره میخنده خدا بهت رحم کنه
ات: واقعا خدا بهش رحم کنه
کوک: یا مسیییح
همه: خنده
در زدن رفتم درو باز کردم یکی گفت پیتزا اوردم
ات: بچها پیتزا سفارش دادین؟
همه: نه
ات: فکر کنم اشتباه اوردین ما سفارش ندذدیم
@ببخشید
رفت منم رفتم تو حال تا نشستم پوبارت در ردن
ات: اینبار من نمیرم
جیمین: هعی باشه
رفت درو باز کردم
یونگی: ااتتت
ات: چیشده یعنی(اروم) بلهه
یونگی: بعدا بیا تو اتاقم کارت دارم
ات: باسه
بابا رفت بالا منم نشستم تو حال
ات: خدا بهم رحم کنه
کوک: نگران نباش باباته کاریت نداره
ات: هعی
رفتم بالا در زدم و وارد اتاق شدم
ات: چیزی میخواستی بگی بابا؟
یونگی: بیا اینجا
رفتم پیشش نشستم
یونگی: گوش کن... از این به بعد اصلا خودت تنها بیرون نمیری یا با بچها میری یا اصلا نمیری مراقب خودت باش و هر اتفاقی افتاد منو بی خبر نزاشت
ات: باسه... اما... چرا
یوتگی: خانواده ی لی و خانواده ی کیم دسمنای منو عمو هاتن اما الان پسرای اونا یعنی فلیکس و سونگمین با هم همکاری میگنن و میخوان ترو بگیرن
ات: اها... باشه(اروم)
یونگی: حالا دیر وقته برو بخواب
ات: باسه شب بخیر
یونگی:شب بخیر عزیزم
رفتم تو اتاقم که بعد از یمدت خوابم برد
ادامه دارد
کوک: بگوو
ات: زیر خواب برادرش شم
گانگجه: چه گوهی خوردیییی
ات: خب حالا میخوام یکیتون نقش دوست پسرمو بازی کنه
کوک: من که نمیپونم چون میشناستم و همسن خودتم یجوریه
تهیونگ و جیمین: ما رو هم میشناسه
گانگجه: من خیلی ازت بزرگترن و ترو مثل خواهرم میدونم
همه نگاها رفت سمت نامجون
نامجون: چیه چرا به من نگاه میکنین
ته: نامجون خوبه
نامجون: چییی
ات: خب... نمیدونم
جیمین: بنظر منم حوبه بهمم میایننن
ات: جیمییین
جیمین: چیه خب
گانگجه: باشه پس باید تمرین کنین
ات و نامجون: تمریین؟
کوک: اره دیگه اینکه مثل کاپلا رفتار کنین
ات: خدایا منو سنگ کن
ته: تا وقتی من هستم چرا خدا
ات: راستی عمو ها و بابام کجان
نامجون: ماموریت
ات: خوب شد ترسیدم شنیده باشن
کوک: از این لحظه مثل کاپلا حرف بزنینو رفتار کنین
ات: اونوقت چرا
جیمین: تا اونجا سوتی ندین عقل کل
نامجون: یعنی بدون تمرین نمیشه
ته: نچ
کوک: مثلا وقتی هموصدا میکنین میگین عشقم، چاگیا، عزیزم، نفسم...
ات: باسه بابا فهمیدم
ته: حالا اینجوری همو صدا کنین بابا ببیته
ات: خفه شو باسه
جیمین: ولی جذی بگین دیگه باشه
ات: عش... قم... جیییغ چرا اخههه
نامجون: چرا جیغ میزنی... بیب
ته: اوو
ات: فکتو میشکنماا(اروم)
ات: باید اینارو بگیم از الان؟
گانگجه: اره... تا تمرین شه
ات: باسه پس عشقم
نامجون: چاگی... ایییششش چرا گیر شما افتادم؟
همه: خنده
ات و نامجون: هر هر هر جر نخورین
جیمین: چرا همش انقدر هماهنگین؟
نامجون: جیمین
جیمین: بله
نامجون: هیچی
گامگجه: اگهدگفتن همو ببوسین چی؟
ات: چی
گانگجه: همین که شنیدی
ات: نه هیچوقت
کوک: اصلا نامجون هرکری کرد فقط هرپوتون مثل کاپلا باشین سوتی ندین چون نمیخوام اتو از زیر یکی جمع کنم
ات:(خنده)
ته: کوک ات داره میخنده خدا بهت رحم کنه
ات: واقعا خدا بهش رحم کنه
کوک: یا مسیییح
همه: خنده
در زدن رفتم درو باز کردم یکی گفت پیتزا اوردم
ات: بچها پیتزا سفارش دادین؟
همه: نه
ات: فکر کنم اشتباه اوردین ما سفارش ندذدیم
@ببخشید
رفت منم رفتم تو حال تا نشستم پوبارت در ردن
ات: اینبار من نمیرم
جیمین: هعی باشه
رفت درو باز کردم
یونگی: ااتتت
ات: چیشده یعنی(اروم) بلهه
یونگی: بعدا بیا تو اتاقم کارت دارم
ات: باسه
بابا رفت بالا منم نشستم تو حال
ات: خدا بهم رحم کنه
کوک: نگران نباش باباته کاریت نداره
ات: هعی
رفتم بالا در زدم و وارد اتاق شدم
ات: چیزی میخواستی بگی بابا؟
یونگی: بیا اینجا
رفتم پیشش نشستم
یونگی: گوش کن... از این به بعد اصلا خودت تنها بیرون نمیری یا با بچها میری یا اصلا نمیری مراقب خودت باش و هر اتفاقی افتاد منو بی خبر نزاشت
ات: باسه... اما... چرا
یوتگی: خانواده ی لی و خانواده ی کیم دسمنای منو عمو هاتن اما الان پسرای اونا یعنی فلیکس و سونگمین با هم همکاری میگنن و میخوان ترو بگیرن
ات: اها... باشه(اروم)
یونگی: حالا دیر وقته برو بخواب
ات: باسه شب بخیر
یونگی:شب بخیر عزیزم
رفتم تو اتاقم که بعد از یمدت خوابم برد
ادامه دارد
۲۰.۷k
۰۶ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.