مینویسم که بِخوانی،
مینویسم که بِخوانی،
مینویسم که به گوشَت بِرسانند،
که ببینی تویِ هوایِ بدونِ جاذبه یِ بی #تو
چِقدر مُعَلق ماندم؛
مُعَلقی که برایِ پَروازَش،
بالی از جنسِ تو را میخواهَد هر ثانیه،
مُعَلقم عَجیب...
مثلِ پیرِمردی که فراموش کرده مَسیرِِ خانه اش را...
مثلِ پیرِزنی که از یاد بُرده صورتِ فَرزَندَش را...
مثلِ بی قراریِ یک ماهیِ جُدا شده از دَریا،تویِ لَحظه یِ جان دادنَش؛
حَبس میکنم اما جِسمِ نداشته ات را تویِ آغوشَم؛
نَفَس میکشم اما عَطرِ نداشته ات را تویِ اُتاقَم؛
مینویسم اینجا که به گوشَت بِرسانند،
نَبودَنت چِقدر بِلاتَکلیف کرده جانَم را.....♡!
#آناهیتا ♥
#نوشته_عاشقانه
مینویسم که به گوشَت بِرسانند،
که ببینی تویِ هوایِ بدونِ جاذبه یِ بی #تو
چِقدر مُعَلق ماندم؛
مُعَلقی که برایِ پَروازَش،
بالی از جنسِ تو را میخواهَد هر ثانیه،
مُعَلقم عَجیب...
مثلِ پیرِمردی که فراموش کرده مَسیرِِ خانه اش را...
مثلِ پیرِزنی که از یاد بُرده صورتِ فَرزَندَش را...
مثلِ بی قراریِ یک ماهیِ جُدا شده از دَریا،تویِ لَحظه یِ جان دادنَش؛
حَبس میکنم اما جِسمِ نداشته ات را تویِ آغوشَم؛
نَفَس میکشم اما عَطرِ نداشته ات را تویِ اُتاقَم؛
مینویسم اینجا که به گوشَت بِرسانند،
نَبودَنت چِقدر بِلاتَکلیف کرده جانَم را.....♡!
#آناهیتا ♥
#نوشته_عاشقانه
۹.۰k
۲۸ مرداد ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.