ایستاده در باد

ایستاده در باد
شاخه ی لاغر بیدی کوتاه
بر تنش جامه ای انباشته از پنبه و کاه
برسر مزرعه افتاده بلند

سایه اش سرد و سیاه
نه نگاهش را چشم،نه کلاهش را پشم
سایه ی امن کلاهش اما
لانه ی پیر کلاغی است که با قال و مقال
قار و قار از ته دل می خواند
آنکه می ترسد
می ترساند...

#قیصر_امین_پور

‌‎
دیدگاه ها (۱)

عشق من کودک بمان دنیا بزرگت میکند... بره باشی یا نباشی گرگ گ...

قلم به دست گرفتم، ولی چه بنویسم؟که شرحِ بی‌کسی‌ام در خطوط پی...

یارب این کعبه مقصود تماشاگه کیست که مغیلان طریقش گل و ...

قدر مجموعه گلمرغ سحر داند و بس که نه هر کو ورقی خواند معانی ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط