توی فرودگاه یه سالن بزرگ بود

•|توی فرودگاه یه سالن بزرگ بود.
یه شیشه بزرگ قدی مسافر ها رو
از همراهاشون جدا می کرد. ^^
رفتم نزدیک. انقدر نزدیک که
بینی‌م تقریبا چسبیده بود به شیشه.
با دقت همه جاشو نگاه کردم،
سالم سالم بود.
بدون اینکه برگردم و بهش نگاه کنم،
گفتم:”عجیبه.
حتی یه ترک کوچیک هم روش نیست.”
گفت :”چی؟ یعنی چی؟
مگه باید ترک داشته باشه؟”
گفتم: “نمی دونم.
ولی من اگه هر روز
این همه آدمو میدیدم که دارن
از هم جدا می شن و از این به بعد
قراره هرکدوم یه گوشه این دنیا
دلتنگ هم باشن،
حتما ترک می خوردم.”꧇)🙂🍁 |•

#کپشن_پرتقآلی
دیدگاه ها (۰)

•|دلم یه خونه آجری قدیمی میخواد، با یکمی بوی نم و گل های باغ...

•|همونطور که داشت دونه دونه نارنگیارومیچید تو ظرف پرسید:راست...

•|چه خوش گفت سیمین‌بهبهانی عزیز: چه‌ مرگ‌ها آزموده‌ام ولی‌ ش...

•|یه جوری زندگی کنید که دو سالِدیگه حسرت این روزاتونو نخورید...

وسط یه بازار شلوغ خیلی اتفاقی چشمامون بهم قفل شد... پلک نزد،...

یه مشت کاغذ تا شده گرفت‌ جلوی صورتم و گفت انتخاب کن. یه لبخن...

بهم گفت, عشق ' مثل بازی می مونه. تو هر بازی یکی می بره یکی م...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط