امروز رفته بودم میوه فروشی.
امروز رفته بودم میوه فروشی.
آقای مسنی که از دستهای پینه بسته اش به نظر می
آمد کارگراست
یک کیسه پر از زردآلوی درشت و مرغوب روی ترازو گذاشته بود.
فروشنده گفت:27500 تومن.
پیرمرد که به نظر می رسید شوکه شده پرسید: مگه چند کیلو هست؟
فروشنده گفت:یه کم از دو کیلو بیشتره.
پیرمرد با دهانی که از تعجب باز مانده بود پرسید
مگه کیلو چنده؟
و فروشنده جواب داد: 12500 تومن؟؟؟!!!
بیچاره پیرمرد با خجالت گفت:
من فکر کردم کیلویی 1250 تومن هست!
نه آقا نمی خوام و کیسه رو همانجا گذاشت و رفت.
فروشنده با پوزخند به شاگردش گفت:
بیا این زردآلوی 1250 تومنی رو بریز سر جاش!
و شلیک قهقهه ی هر دو به آسمان رفت.
بعدش برگشت با قیافه ای حق به جانب به من گفت: عجب دیوونه هایی پیدا میشن.
جواب دادم :
به نظرم دیوونه نبود
احتمالا سالهاست میوه ی نوبرانه ی تابستون نخریده
و نمی دونه قیمت این میوه ها حدودا چقدره.
شاید هم فکر کرده شما حراج کردید و اون خیلی خوش شانس بوده که می تونه یک بار از این میوه ها برای خانواده ش ببره....
چیزهایی که لازم داشتم خریدم و از میوه فروشی بیرون آمدم.
دلم به درد آمده بود.افکار مختلفی ناگهان به ذهنم هجوم آوردند
و من مانده بودم به کدام یکی فکر کنم.
به یاد حرفای مسئولین افتادم که اگر در این مورد از آنها بپرسید فورا پای استکبار جهانی و آمریکای جهانخوار و صهیونیست غاصب را وسط می کشند
به یاد هرم "آبراهام مازلو" افتادم که چطور عزت و کرامت انسان ها در گرو نیازهای اولیه و مادی آن ها قرار می گیرد.
یاد حرفهای #روحانیون محترمی افتادم
که چطور در برنامه ی سمت خدا و برنامه های دیگر، خودشان را به آب و آتش می زنند
که دخترها و پسرهای 16-17 ساله باید با هم ازدواج کنند تا جلوی فساد گرفته شود و از آن مهم تر جمعیت کشور زیاد شود!
یاد شعارهای انقلابیونی افتادم که می خواستند با از بین بردن حکومت پهلوی ،
عدالت را برای همه ی کوخ نشینان به ارمغان بیاورند.
و حالا پس از 37 سال
هنوز میلیونها کوخ نشین هستند که
سهمشان از میوه های آبدار و خوشمزه فقط دیدن است.
البته که کسی با نخوردن #گیلاس و #زردآلو نمی میرد
ولی #شرمندگی یک مرد ایرانی نزد فروشنده و مشتریان یک مغازه
و بالاتر از آن شرمندگی نزد خانواده اش را چگونه
می توان با آن عدالت وعده داده شده پاسخ گفت؟
زمانی که دانش آموز دبیرستانی بودم
کتاب قلعه ی حیوانات( نوشته ی جورج اورول ) را خواندم و همان موقع با آن ذهن بچگانه و بی تجربه
از خود می پرسیدم:
آیا ممکن است سرنوشت انقلابی به چنین جاهایی کشیده شود؟
حالا که به خانه نزدیک شده ام شخصیت های آن داستان در ذهنم وول می خورند .
به نظر می رسد پس از گذشت حدود 20 سال پاسخ پرسشم را گرفته ام.
ازهرکس میپرسی چرا روزه میگیری همان جواب نخ نمای همیشگی را می دهد...
برای #همدردی با #ضعفا و #گرسنگان...!
کدام #مستمند،کدام #کودک #خیابانی،کدام #زن
#بی_پناه صبح بیدار می شود،
پای سفره ای هفتاد رنگ می نشیند
* و تا خرخره میخورد و بعد تا غروب در خنکای کولر* می خوابد و هنگام افطار باز بساط غذای رنگارنگ پهن میکند؟؟؟
گرسنگی کشیدن من و تو
کدام گرسنه را سیر می کند؟
دروغ نگفتن و فرو نبردن گرد و خاک غلیظ به حلق،کدام بچه یتیم را لباس می پوشاند؟؟؟
فقط ابراز تاسف و همدردی کافی نیست.
آقای مسنی که از دستهای پینه بسته اش به نظر می
آمد کارگراست
یک کیسه پر از زردآلوی درشت و مرغوب روی ترازو گذاشته بود.
فروشنده گفت:27500 تومن.
پیرمرد که به نظر می رسید شوکه شده پرسید: مگه چند کیلو هست؟
فروشنده گفت:یه کم از دو کیلو بیشتره.
پیرمرد با دهانی که از تعجب باز مانده بود پرسید
مگه کیلو چنده؟
و فروشنده جواب داد: 12500 تومن؟؟؟!!!
بیچاره پیرمرد با خجالت گفت:
من فکر کردم کیلویی 1250 تومن هست!
نه آقا نمی خوام و کیسه رو همانجا گذاشت و رفت.
فروشنده با پوزخند به شاگردش گفت:
بیا این زردآلوی 1250 تومنی رو بریز سر جاش!
و شلیک قهقهه ی هر دو به آسمان رفت.
بعدش برگشت با قیافه ای حق به جانب به من گفت: عجب دیوونه هایی پیدا میشن.
جواب دادم :
به نظرم دیوونه نبود
احتمالا سالهاست میوه ی نوبرانه ی تابستون نخریده
و نمی دونه قیمت این میوه ها حدودا چقدره.
شاید هم فکر کرده شما حراج کردید و اون خیلی خوش شانس بوده که می تونه یک بار از این میوه ها برای خانواده ش ببره....
چیزهایی که لازم داشتم خریدم و از میوه فروشی بیرون آمدم.
دلم به درد آمده بود.افکار مختلفی ناگهان به ذهنم هجوم آوردند
و من مانده بودم به کدام یکی فکر کنم.
به یاد حرفای مسئولین افتادم که اگر در این مورد از آنها بپرسید فورا پای استکبار جهانی و آمریکای جهانخوار و صهیونیست غاصب را وسط می کشند
به یاد هرم "آبراهام مازلو" افتادم که چطور عزت و کرامت انسان ها در گرو نیازهای اولیه و مادی آن ها قرار می گیرد.
یاد حرفهای #روحانیون محترمی افتادم
که چطور در برنامه ی سمت خدا و برنامه های دیگر، خودشان را به آب و آتش می زنند
که دخترها و پسرهای 16-17 ساله باید با هم ازدواج کنند تا جلوی فساد گرفته شود و از آن مهم تر جمعیت کشور زیاد شود!
یاد شعارهای انقلابیونی افتادم که می خواستند با از بین بردن حکومت پهلوی ،
عدالت را برای همه ی کوخ نشینان به ارمغان بیاورند.
و حالا پس از 37 سال
هنوز میلیونها کوخ نشین هستند که
سهمشان از میوه های آبدار و خوشمزه فقط دیدن است.
البته که کسی با نخوردن #گیلاس و #زردآلو نمی میرد
ولی #شرمندگی یک مرد ایرانی نزد فروشنده و مشتریان یک مغازه
و بالاتر از آن شرمندگی نزد خانواده اش را چگونه
می توان با آن عدالت وعده داده شده پاسخ گفت؟
زمانی که دانش آموز دبیرستانی بودم
کتاب قلعه ی حیوانات( نوشته ی جورج اورول ) را خواندم و همان موقع با آن ذهن بچگانه و بی تجربه
از خود می پرسیدم:
آیا ممکن است سرنوشت انقلابی به چنین جاهایی کشیده شود؟
حالا که به خانه نزدیک شده ام شخصیت های آن داستان در ذهنم وول می خورند .
به نظر می رسد پس از گذشت حدود 20 سال پاسخ پرسشم را گرفته ام.
ازهرکس میپرسی چرا روزه میگیری همان جواب نخ نمای همیشگی را می دهد...
برای #همدردی با #ضعفا و #گرسنگان...!
کدام #مستمند،کدام #کودک #خیابانی،کدام #زن
#بی_پناه صبح بیدار می شود،
پای سفره ای هفتاد رنگ می نشیند
* و تا خرخره میخورد و بعد تا غروب در خنکای کولر* می خوابد و هنگام افطار باز بساط غذای رنگارنگ پهن میکند؟؟؟
گرسنگی کشیدن من و تو
کدام گرسنه را سیر می کند؟
دروغ نگفتن و فرو نبردن گرد و خاک غلیظ به حلق،کدام بچه یتیم را لباس می پوشاند؟؟؟
فقط ابراز تاسف و همدردی کافی نیست.
۲.۸k
۰۲ تیر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.