حضرت آیت الله العظمی بهجتره در فرمایشات خود درباره حضرت
حضرت آیت الله العظمی بهجت(ره) در فرمایشات خود درباره حضرت امام رضا(ع) و دلیل بیشتر بودن کرامات ضریح آن حضرت نسبت به امام حسین(ع) وقایعی را نقل کردهاند که آنها را در ادامه میخوانید:
آقایی میگفت: عریضهای به خدمت امام رضا (علیهالسّلام) درباره سه حاجت از جمله تشرف به خدمت حضرت ولی عصر (عج) نوشتم و پشتِ در ضریح انداختم. شب آخر اقامت ما در مشهد و یا یک شب جلوتر از آن، برای نماز صبح به حرم مشرف شدم، هنگامی که میخواستم وارد حرم شوم، در میان ازدحام جمعیت به حدی که ممکن نبود کسی به راحتی داخل حرم شود و عدهای به زحمت وارد و عدهای خارج میشدند، ناگاه چشمم افتاد به آقای جلیل و نورانی که تشریف می آورد ... .
و ازدحام گویی برای ایشان خلوت بود و از وسط آن همه جمعیت به آرامی و راحتی جلو میآمد. تا این که وقتی به من رسید، گویا به من سلام کرد و فرمود: «أَنَا ابْنُهُ، أَنَا ابْنُهُ». من پسر او هستم، من پسر او هستم. و همین طور این جمله را تکرار میکرد، بعد فرمود: «لا تُعَلِّمُوهُمْ، فَهُمْ أَعْلَمُ مِنْکُمْ.»(1) چیزی به آنان (ائمه ـ علیهمالسّلام) یاد ندهید، زیرا آنان از شما داناترند. بعد به حرم تشریف برد. آن آقا میگفت: از این که کاغذ عریضه به داخل انداخته بودم و نیز از آن همه نورانیّت و جلالت، هم چنین از این که در میان آن همه جمعیّت و ازدحام به راحتی حرکت می نمود، و از این که فرمود: «أَنَا ابْنُهُ»، فهمیدم که ایشان، حضرت غائب ـ عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف ـ هستند.
آقایی میگفت: عریضهای به خدمت امام رضا (علیهالسّلام) درباره سه حاجت از جمله تشرف به خدمت حضرت ولی عصر (عج) نوشتم و پشتِ در ضریح انداختم. شب آخر اقامت ما در مشهد و یا یک شب جلوتر از آن، برای نماز صبح به حرم مشرف شدم، هنگامی که میخواستم وارد حرم شوم، در میان ازدحام جمعیت به حدی که ممکن نبود کسی به راحتی داخل حرم شود و عدهای به زحمت وارد و عدهای خارج میشدند، ناگاه چشمم افتاد به آقای جلیل و نورانی که تشریف می آورد ... .
و ازدحام گویی برای ایشان خلوت بود و از وسط آن همه جمعیت به آرامی و راحتی جلو میآمد. تا این که وقتی به من رسید، گویا به من سلام کرد و فرمود: «أَنَا ابْنُهُ، أَنَا ابْنُهُ». من پسر او هستم، من پسر او هستم. و همین طور این جمله را تکرار میکرد، بعد فرمود: «لا تُعَلِّمُوهُمْ، فَهُمْ أَعْلَمُ مِنْکُمْ.»(1) چیزی به آنان (ائمه ـ علیهمالسّلام) یاد ندهید، زیرا آنان از شما داناترند. بعد به حرم تشریف برد. آن آقا میگفت: از این که کاغذ عریضه به داخل انداخته بودم و نیز از آن همه نورانیّت و جلالت، هم چنین از این که در میان آن همه جمعیّت و ازدحام به راحتی حرکت می نمود، و از این که فرمود: «أَنَا ابْنُهُ»، فهمیدم که ایشان، حضرت غائب ـ عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف ـ هستند.
- ۵۴۸
- ۲۸ آبان ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط