به هرکس سوز دل گفتم گمان کرده خیالی بود
به هرکس سوز دل گفتم گمان کرده خیالی بود
به عکس پنداشت اوضاعم مرفه بود و عالی بود
ندانستم که درد دل نباید گفت به هر محفل
ولی افسوس گفتم انچه اندر دل ملالی بود
تو پنداری جوان،یاران همه در عیش ودر نوشند
نبین اینگونه ظاهر را که باطن پوچ و خالی بود
دلم ازرده شد از عشق چو دلبربی وفایی کرد
شراب ابتدایِ عشق نهایت غم گساری بود
مرا اموخت رسم عشق به دوران شباب اما
ندانستم که این خوش خدمتی از دلربایی بود
به راه خویشتن کرد، بیقراری و دل از ما برد
رضای خاطرش دلبر،عجب شب زنده داری بود
ز رُخسارم نشان دورۀ پیری نمایان گشت
پس از ان حسرت مستی برایم یادگاری بود
نوشتم درد دلهایم که شاید بر من مسکین
بسوزد ان دلی که روزعشرت،میگساری بود
در این دنیای وا نفسا که شه از دزد می دزدد
چه باید کردبا شیخی که خود مانند قالی بود
میرایی_آشتیانی
به عکس پنداشت اوضاعم مرفه بود و عالی بود
ندانستم که درد دل نباید گفت به هر محفل
ولی افسوس گفتم انچه اندر دل ملالی بود
تو پنداری جوان،یاران همه در عیش ودر نوشند
نبین اینگونه ظاهر را که باطن پوچ و خالی بود
دلم ازرده شد از عشق چو دلبربی وفایی کرد
شراب ابتدایِ عشق نهایت غم گساری بود
مرا اموخت رسم عشق به دوران شباب اما
ندانستم که این خوش خدمتی از دلربایی بود
به راه خویشتن کرد، بیقراری و دل از ما برد
رضای خاطرش دلبر،عجب شب زنده داری بود
ز رُخسارم نشان دورۀ پیری نمایان گشت
پس از ان حسرت مستی برایم یادگاری بود
نوشتم درد دلهایم که شاید بر من مسکین
بسوزد ان دلی که روزعشرت،میگساری بود
در این دنیای وا نفسا که شه از دزد می دزدد
چه باید کردبا شیخی که خود مانند قالی بود
میرایی_آشتیانی
- ۷.۲k
- ۰۹ فروردین ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط