بسم رب الشهداء
بسم رب الشهداء...
شهید سیدحمید طباطباییمهر در سال ۱۳۳۸ در منطقه جنوب شهر تهران حوالی میدان خراسان در خانوادهای مذهبی و شیفته اهلبیت(علیهمالسلام) چشم به جهان گشود و پرورش یافت.
دوران نوجوانی و جوانیاش با شرکت در نهضت انقلاب سپری شد. آغاز جنگ تحمیلی و افزایش همکاریهای سیّد با نهادهای انقلابی او را به سمت سپاه سوق داد. در سال ۱۳۶۲ به دلیل علاقهای که به جوانان داشت، حوزه تربیت و آموزش را برای فعالیت دوران پاسداری خود برگزید. به همین دلیل مربی پادگان امام حسین(ع) شد. برای کسب تجارب بیشتر عملیاتی و آشنایی با صحنههای درگیری از کردستان سردرآورد.
از همان آغاز فعالیت همواره بهدنبال خدمت صادقانه و همواره با تلاش بیوقفه بود و تا پایان جنگ در این منطقه ماند و خانوادهاش را نیز روانه این دیار کرد. تا آنجا که یکی از فرزندان خود را در این راه از دست داد.
رشادتها، لیاقت و شایستگی همراه با مردمداری مثالزدنی و ارتباط صمیمانه با مردم مظلوم کردستان توسط سیّد سبب شد تا مسئولیتهای متعددی در نقاط مختلف کردستان از جمله سقز، مریوان، نوسود و... به ایشان واگذار شود. فرماندهی گردان، فرماندهی محور و فرماندهی عملیات از جمله این مسئولیتهاست.
پس از پایان جنگ تحمیلی با حضور در معاونت آموزش نیروی زمینی سپاه نقش سازندهای را ایفا کرد. شاخصترین دوره مدیریت ایشان در معاونت آموزش، مسئولیت مرکز تحقیقات و فناوری آموزشی نیروی زمینی سپاه به مدت پنج سال بود.
آخرین سالهای خدمت سیّد در معاونت عملیات نیروی زمینی سپاه به اوج خود رسید. مسئولیتی که درهای شهادت در آن باز بوده و ایشان با به یادگار گذاشتن رشادتها و حماسههای جاویدان در مبارزه با عوامل استکبار و دشمنان مردم ایران و کردستان و در تأمین امنیت این مرز و بوم نقش موثری ایفا کرد که اوج آن در سرکوب گروهک تروریستی پژاک به نمایش درآمد و سرانجام وی با گمنامی و مظلومیت به آرزوی دیرینه ی خود رسید.
سید حمید که از سفر حج بازگشته بود نور خاصی در چهرهاش دیده میشد. حالت اش فرق کرده بود معصومه به اتاقاش رفت تا با او صحبت کند اما او را دید که پایین تخت خوابیده است. به صورت اش دقیق شد حمید برای او همه چیز و همه کس بود عاشقانه کنارش نشست بی آنکه بیدارش کند. با خدا حرف زد آرام و خودمانی به خدا گفت که امتحان سخت از او نگیرد در طول زندگی مشترک با سید همواره دلهره از دست دادن اش را داشت سپس بلند شد تا طواف عشق کند و اینچنین هفت بار دور زائر خدا گشت . دور آخر سید چشمانش را باز کرد و معصومه را در حالی که این چنین مشتاقانه او را طواف می کند دید...
حالا نزدیک سه سال است که سید را به دستان خاک سپرده است و ترسی که 27 سال به جانش خورده بود حالا به سرش آمد...
معصومه با محبت به چهره همسرش نگاه می کند می گوید :" نمی شود همیشه با کسی که دوستش داری زندگی کنی اما می شود دوستش داشت حتی اگر در ظاهر نباشد حضورش را که همچنان روی کارهایمان نظارت دارد را احساس می کنم" روزهای خوشی را در کنار هم سپری کردیم در طول 27 سال زندگی مشترکمان همیشه همراه و دوست هم بودیم و من شیفته صداقت و مهربانی همسرم بودم :" محبت او با بقیه فرق می کرد من عادت داشتم از چیزهایی که برایم اتفاق افتاده است با ایشان صحبت کنم حتی اگر یک ساعت طول می کشید با همه خستگی مشتاقانه به حرف هایم گوش می داد وقتی با ایشان صحبت می کردم آرامش می گرفتم. حمید هیچ گاه کاری را به خود نسبت نداد و همیشه همه را لطف خدا می دید. چرا که معتقد بود اگر کارها را به خدا بسپاری موانع خود به خود از جلو پایت برداشته می شوند.
سید علاقه خاصی به امام داشت ایشان را پدر معنوی و مربی واقعی خود می دید امام در دل مهربان او انقلابی به پا کرده بود و دریچه دیگری را به او نشان داده بود . سید با همه مهربان بود اما زمانی که پای حق به میان می آمد سعی می کرد راه خدا را برود. ایشان برای خدمت به دیگران از هیچ تلاشی فروگذاری نمی کرد و هرکاری از دستش بر می آمد برای خدمت به دیگران انجام می داد خستگی برای او هیچگاه معنا و مفهوم نداشت.
سید همواره در میدان جنگ بود چه در زمان 8 سال دفاع مقدس و چه بعد از آن هیچ گاه نمی توانست نسبت به ناله و فریاد مظلومان بی تفاوت باشد می گفت مسئله سوریه و امنیت ملی ما و حفظ خط مقدم مقابله با دشمن و سیر دفاعی ایران است . برای سید حفظ حریم حضرت زینب سلام الله علیه و آله از همه چیز مهم تر بود از این رو راهی سوریه شد در جنگهای نامنظم رشادت ها نشان داد و مبارزات دلاور مردانه ای انجام داد شهید در 4 اسفند ماه سال 91در یکی از عملیات ها به درجه رفیع شهادت نائل شد.
شادی روح مدافع حرم سردار شهیدسیدحمیدطباطبایی مهر و شهادت جامونده هاصلوات...
شهید سیدحمید طباطباییمهر در سال ۱۳۳۸ در منطقه جنوب شهر تهران حوالی میدان خراسان در خانوادهای مذهبی و شیفته اهلبیت(علیهمالسلام) چشم به جهان گشود و پرورش یافت.
دوران نوجوانی و جوانیاش با شرکت در نهضت انقلاب سپری شد. آغاز جنگ تحمیلی و افزایش همکاریهای سیّد با نهادهای انقلابی او را به سمت سپاه سوق داد. در سال ۱۳۶۲ به دلیل علاقهای که به جوانان داشت، حوزه تربیت و آموزش را برای فعالیت دوران پاسداری خود برگزید. به همین دلیل مربی پادگان امام حسین(ع) شد. برای کسب تجارب بیشتر عملیاتی و آشنایی با صحنههای درگیری از کردستان سردرآورد.
از همان آغاز فعالیت همواره بهدنبال خدمت صادقانه و همواره با تلاش بیوقفه بود و تا پایان جنگ در این منطقه ماند و خانوادهاش را نیز روانه این دیار کرد. تا آنجا که یکی از فرزندان خود را در این راه از دست داد.
رشادتها، لیاقت و شایستگی همراه با مردمداری مثالزدنی و ارتباط صمیمانه با مردم مظلوم کردستان توسط سیّد سبب شد تا مسئولیتهای متعددی در نقاط مختلف کردستان از جمله سقز، مریوان، نوسود و... به ایشان واگذار شود. فرماندهی گردان، فرماندهی محور و فرماندهی عملیات از جمله این مسئولیتهاست.
پس از پایان جنگ تحمیلی با حضور در معاونت آموزش نیروی زمینی سپاه نقش سازندهای را ایفا کرد. شاخصترین دوره مدیریت ایشان در معاونت آموزش، مسئولیت مرکز تحقیقات و فناوری آموزشی نیروی زمینی سپاه به مدت پنج سال بود.
آخرین سالهای خدمت سیّد در معاونت عملیات نیروی زمینی سپاه به اوج خود رسید. مسئولیتی که درهای شهادت در آن باز بوده و ایشان با به یادگار گذاشتن رشادتها و حماسههای جاویدان در مبارزه با عوامل استکبار و دشمنان مردم ایران و کردستان و در تأمین امنیت این مرز و بوم نقش موثری ایفا کرد که اوج آن در سرکوب گروهک تروریستی پژاک به نمایش درآمد و سرانجام وی با گمنامی و مظلومیت به آرزوی دیرینه ی خود رسید.
سید حمید که از سفر حج بازگشته بود نور خاصی در چهرهاش دیده میشد. حالت اش فرق کرده بود معصومه به اتاقاش رفت تا با او صحبت کند اما او را دید که پایین تخت خوابیده است. به صورت اش دقیق شد حمید برای او همه چیز و همه کس بود عاشقانه کنارش نشست بی آنکه بیدارش کند. با خدا حرف زد آرام و خودمانی به خدا گفت که امتحان سخت از او نگیرد در طول زندگی مشترک با سید همواره دلهره از دست دادن اش را داشت سپس بلند شد تا طواف عشق کند و اینچنین هفت بار دور زائر خدا گشت . دور آخر سید چشمانش را باز کرد و معصومه را در حالی که این چنین مشتاقانه او را طواف می کند دید...
حالا نزدیک سه سال است که سید را به دستان خاک سپرده است و ترسی که 27 سال به جانش خورده بود حالا به سرش آمد...
معصومه با محبت به چهره همسرش نگاه می کند می گوید :" نمی شود همیشه با کسی که دوستش داری زندگی کنی اما می شود دوستش داشت حتی اگر در ظاهر نباشد حضورش را که همچنان روی کارهایمان نظارت دارد را احساس می کنم" روزهای خوشی را در کنار هم سپری کردیم در طول 27 سال زندگی مشترکمان همیشه همراه و دوست هم بودیم و من شیفته صداقت و مهربانی همسرم بودم :" محبت او با بقیه فرق می کرد من عادت داشتم از چیزهایی که برایم اتفاق افتاده است با ایشان صحبت کنم حتی اگر یک ساعت طول می کشید با همه خستگی مشتاقانه به حرف هایم گوش می داد وقتی با ایشان صحبت می کردم آرامش می گرفتم. حمید هیچ گاه کاری را به خود نسبت نداد و همیشه همه را لطف خدا می دید. چرا که معتقد بود اگر کارها را به خدا بسپاری موانع خود به خود از جلو پایت برداشته می شوند.
سید علاقه خاصی به امام داشت ایشان را پدر معنوی و مربی واقعی خود می دید امام در دل مهربان او انقلابی به پا کرده بود و دریچه دیگری را به او نشان داده بود . سید با همه مهربان بود اما زمانی که پای حق به میان می آمد سعی می کرد راه خدا را برود. ایشان برای خدمت به دیگران از هیچ تلاشی فروگذاری نمی کرد و هرکاری از دستش بر می آمد برای خدمت به دیگران انجام می داد خستگی برای او هیچگاه معنا و مفهوم نداشت.
سید همواره در میدان جنگ بود چه در زمان 8 سال دفاع مقدس و چه بعد از آن هیچ گاه نمی توانست نسبت به ناله و فریاد مظلومان بی تفاوت باشد می گفت مسئله سوریه و امنیت ملی ما و حفظ خط مقدم مقابله با دشمن و سیر دفاعی ایران است . برای سید حفظ حریم حضرت زینب سلام الله علیه و آله از همه چیز مهم تر بود از این رو راهی سوریه شد در جنگهای نامنظم رشادت ها نشان داد و مبارزات دلاور مردانه ای انجام داد شهید در 4 اسفند ماه سال 91در یکی از عملیات ها به درجه رفیع شهادت نائل شد.
شادی روح مدافع حرم سردار شهیدسیدحمیدطباطبایی مهر و شهادت جامونده هاصلوات...
- ۶.۴k
- ۰۴ بهمن ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط