معجزه عشق
معجزه عشق
( این پارت هنتای )
از زبان انیا
دوت و دایانا با بکی و بچه ها رفته بودن بیرون من هم رفتم حموم دیدم یک هو در باز شد دیدم دامیانه سریع رفتم زیر آب
دامیان : عشقم آماده ای
آنیا : هااااااا
دامیان هم لباسش رو در آورد و رفت تو وان
آنیا : برو بیرون
دامیان : اههههه....براز کارم رو کنم
( نکته : بچه ها یادم رفت بگم که دامیان خوناشام میباشد )
آنیا : ها....
دامیان : دوت خواهر میخواد خب دایانا هم همین طور
آنیا : ولی من آماده نیستم ( قیافه پوکر )
دامیان : (قیافه پوکر فیس) کافیه بزار کارم رو کنم
دامیان رفت جلو و با یک تلسم دست آنیا و پاهاش رو بست سینه های رو گاز گرفت و شکمش رو بعدشم آنیا سریع تحریک شد بعدش دامیان پا های آنیا رو گاز گرفت و وارد عمل شد
( بعد از هنتای )
دامیان داشت خیلی سریع و محکم کارش رو انجام میداد
آنیا هم داشت از شدت درد داد میزد
دامیان هم کیف میکرد و بالاخره کام شد
آنیا : بسه .....
دامیان : امشب هم کارت دارم
آنیا : آیییی.....نههه
دامیان : اره اره
آنیا : شاید ...گزاشتم
دامیان دوباره پرو شد و دوباره کارش رو شروع کرد از دفعه قبلی هم سریع تر و محکم تر
از زبان بکی
یک ساعت دارم به آنیا زنگ میزنم بچه ها رو برگردوندم ( بکی نمیدونه چه خبره )
از زبان دامیان
آنیا آخر از هوش رفت بردمش بیرون و دیدم گوشیم داره زنگ میخوره بکی بود گفت : یک ساعت دارم زنگ میزنم در رو باز کن
دامیان : باشه
رفتم لباس پوشیدم و در رو باز کردم بچه ها رو آوردم داخل . اومدن تو بد جور خسته بودن بعدش خوابیدن
منم رفتم پیش آنیا لباسش رو پوشیدم
قبل از اینکه براش لباس بپوشم بدنش رو لیس زدم بعدش گاز گرفتم
بعد براش لباس پوشیدم
پایان این پارت
( این پارت هنتای )
از زبان انیا
دوت و دایانا با بکی و بچه ها رفته بودن بیرون من هم رفتم حموم دیدم یک هو در باز شد دیدم دامیانه سریع رفتم زیر آب
دامیان : عشقم آماده ای
آنیا : هااااااا
دامیان هم لباسش رو در آورد و رفت تو وان
آنیا : برو بیرون
دامیان : اههههه....براز کارم رو کنم
( نکته : بچه ها یادم رفت بگم که دامیان خوناشام میباشد )
آنیا : ها....
دامیان : دوت خواهر میخواد خب دایانا هم همین طور
آنیا : ولی من آماده نیستم ( قیافه پوکر )
دامیان : (قیافه پوکر فیس) کافیه بزار کارم رو کنم
دامیان رفت جلو و با یک تلسم دست آنیا و پاهاش رو بست سینه های رو گاز گرفت و شکمش رو بعدشم آنیا سریع تحریک شد بعدش دامیان پا های آنیا رو گاز گرفت و وارد عمل شد
( بعد از هنتای )
دامیان داشت خیلی سریع و محکم کارش رو انجام میداد
آنیا هم داشت از شدت درد داد میزد
دامیان هم کیف میکرد و بالاخره کام شد
آنیا : بسه .....
دامیان : امشب هم کارت دارم
آنیا : آیییی.....نههه
دامیان : اره اره
آنیا : شاید ...گزاشتم
دامیان دوباره پرو شد و دوباره کارش رو شروع کرد از دفعه قبلی هم سریع تر و محکم تر
از زبان بکی
یک ساعت دارم به آنیا زنگ میزنم بچه ها رو برگردوندم ( بکی نمیدونه چه خبره )
از زبان دامیان
آنیا آخر از هوش رفت بردمش بیرون و دیدم گوشیم داره زنگ میخوره بکی بود گفت : یک ساعت دارم زنگ میزنم در رو باز کن
دامیان : باشه
رفتم لباس پوشیدم و در رو باز کردم بچه ها رو آوردم داخل . اومدن تو بد جور خسته بودن بعدش خوابیدن
منم رفتم پیش آنیا لباسش رو پوشیدم
قبل از اینکه براش لباس بپوشم بدنش رو لیس زدم بعدش گاز گرفتم
بعد براش لباس پوشیدم
پایان این پارت
۳.۸k
۰۸ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.