فقط خواهر رو برادر بودیم .... پارت 81
سلام لاولی هااااا. با تعطیلی چیکارا میکنید ؟ حقیقتا خودم ناراحتم که تعطیلیم😕
--------
چان: برات لباس انتخاب کردم .
ات: واقعا تو بهترینییی
چان: اینو کردم چون کیس میخوام
ات: رشوه خور شدیاا
چان: بخاطر تو
ات: بده بپوشم
چان: راستی برات ساندویچ تخم مرغ حاضر کردم
ات: ازت خیلیییی ممنونمممم
چان: زود باش حاضر شو
ات: اوکی
ویو چان
بعد رفتن ات منم تصمیم گرفتم براش صبحونه درست کنم و هم براش لباس انتخاب کنم رفتم پایین و شروع کردم به درست کردن ساندویچ تخم مرغی بعد براش قهوه هم درست کردم ، رفتم بالا لباس هم کت و شلوار سیاه +کراوات سیاه با پیراهن سفید کفش هم نایک انتخاب کردم ، نمیدونستم چرا دارم بهش کمک میکنم تا زودتر بره بااینکه رفتنش باعث میشه حالم خراب شه .
(بعد 15 مین)
ات : چان گوشیم رو ندیدی؟
چان؛ گوشیت دسته منه .
ات: چقدر شارژ دارم؟
چان: پرش کردم
ات: خیلی ممنون .
چان؛ پیش اون میمونی؟
ات: نه بعد گرفتن کارت هویت میام پسشت
چان: اوکی
ات: میخوای بخوای؟
چان: نمیدونم
ات: بیا بریم .
چان: من هنوز حاضر نیستم
ات: نمیخواد تیپ کشنده ای بزنی و باعث زندون رفتن من بشی همین لباسات اوکیه.
چان: هنوز 10 دیقه وقت داریم بزار حداقل یه دوش بگیرم
ات: باشه زود بگیر بیا .
چان: اوکیییی. فکر خوبی بود هم میتونستم پیش ات باشم و هم اون عتیقه بیبی فیس رو بشناسم .
ات: بعد چان داشتم میرفتم اشپزخونه دیدم بابا اومد . سلاممم بابایی صبح بخیر
بابا: سلام دخترم صبح توام بخیر .
ات: بالاخره برگشتی.
بابا: بله ولی شب بازم میرم .
ات: خسته نباشی
بابا: هان قرار بود بیاد
ات: بله
بابا: ببخشید که بهت نگفتم که
ات: بابا تو بابای منی حتی اگه من دختر واقعیت نباشم .
بابا: تو هم دخترمنی.
چان: اوهههه بغل بدون من ؟
ات: ارهه
چان: هاگ می پلیزز( hug me please)
بابا: بیا اینجا .
ات: چاننننننن زود باش بیابریم .
چان: اومدم اومدم
--------
چان: برات لباس انتخاب کردم .
ات: واقعا تو بهترینییی
چان: اینو کردم چون کیس میخوام
ات: رشوه خور شدیاا
چان: بخاطر تو
ات: بده بپوشم
چان: راستی برات ساندویچ تخم مرغ حاضر کردم
ات: ازت خیلیییی ممنونمممم
چان: زود باش حاضر شو
ات: اوکی
ویو چان
بعد رفتن ات منم تصمیم گرفتم براش صبحونه درست کنم و هم براش لباس انتخاب کنم رفتم پایین و شروع کردم به درست کردن ساندویچ تخم مرغی بعد براش قهوه هم درست کردم ، رفتم بالا لباس هم کت و شلوار سیاه +کراوات سیاه با پیراهن سفید کفش هم نایک انتخاب کردم ، نمیدونستم چرا دارم بهش کمک میکنم تا زودتر بره بااینکه رفتنش باعث میشه حالم خراب شه .
(بعد 15 مین)
ات : چان گوشیم رو ندیدی؟
چان؛ گوشیت دسته منه .
ات: چقدر شارژ دارم؟
چان: پرش کردم
ات: خیلی ممنون .
چان؛ پیش اون میمونی؟
ات: نه بعد گرفتن کارت هویت میام پسشت
چان: اوکی
ات: میخوای بخوای؟
چان: نمیدونم
ات: بیا بریم .
چان: من هنوز حاضر نیستم
ات: نمیخواد تیپ کشنده ای بزنی و باعث زندون رفتن من بشی همین لباسات اوکیه.
چان: هنوز 10 دیقه وقت داریم بزار حداقل یه دوش بگیرم
ات: باشه زود بگیر بیا .
چان: اوکیییی. فکر خوبی بود هم میتونستم پیش ات باشم و هم اون عتیقه بیبی فیس رو بشناسم .
ات: بعد چان داشتم میرفتم اشپزخونه دیدم بابا اومد . سلاممم بابایی صبح بخیر
بابا: سلام دخترم صبح توام بخیر .
ات: بالاخره برگشتی.
بابا: بله ولی شب بازم میرم .
ات: خسته نباشی
بابا: هان قرار بود بیاد
ات: بله
بابا: ببخشید که بهت نگفتم که
ات: بابا تو بابای منی حتی اگه من دختر واقعیت نباشم .
بابا: تو هم دخترمنی.
چان: اوهههه بغل بدون من ؟
ات: ارهه
چان: هاگ می پلیزز( hug me please)
بابا: بیا اینجا .
ات: چاننننننن زود باش بیابریم .
چان: اومدم اومدم
۳۱۱
۲۴ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.