مگذر ای یار و درین واقعه مگذار مرا

مگذر ای یار و درین واقعه مگذار مرا
چون شدم صید تو بر گیر و نگهدار مرا

اگرم زار کشی می‌کش و بیزار مشو
زاریم بین و ازین بیش میازار مرا

چون در افتاده‌ام از پای و ندارم سر خویش
دست من گیر و دل خسته بدست آر مرا

بی گل روی تو بس خار که در پای من است
کیست کز پای برون آورد این خار مرا

برو ای بلبل شوریده که بی گلروئی
نکشد گوشهٔ خاطر سوی گلزار مرا

هر که خواهد که به یک جرعه مرا دریابد
گو طلب کن به در خانهٔ خمار مرا

تا شوم فاش به دیوانگی و سرمستی
مست و آشفته برآرید به بازار مرا

چند پندم دهی ای زاهد و وعظم گوئی
دلق و تسبیح تو را خرقه و زنار مرا

ز استانم ز چه بیرون فکنی چون خواجو
خاک را هم ز سرم بگذر و بگذار مرا
#ـــــــــــــــــــــــــــــــــf#
لینک جدید کانال من در تلگرام*
https://t.me/joinchat/AAAAAEUuSeCdhQ_sJTR6_A
دیدگاه ها (۱)

دلم، می دانی سیم آخر چیست؟همه خیال میکنند که سیمِ آخر ساز اس...

خدا کند داستان بافی نباشدکه قاتل ها به محل جرم بازمیگردندجان...

پشتِ آدمو خالی کردناز تنهـایـی بدتـره !!اگـه مـی بـیـنـیـدنم...

دلتنگ ک میشوم خیالم را ب بادهای پاییزی میسپارم ک در امتداد ب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط