کوچه ای را بود نامش معرفت،
کوچه ای را بود نامش معرفت،
مردمانش بامرام از هر جهت...
سیل آمد کوچه را ویرانه کرد،
مردمش را با جهان بیگانه کرد...
هرچه در آن کوی بود از معرفت،
شست و با خود برد سیل بی صفت!
از تمام کوچه تنها یک نفر،
خانه اش ماند و خودش جست از خطر...
رسم و راه نیک هر جا بود و هست،
از نهاد مردم آن کوچه است...
چون که در اندیشه ام اینگونه ای،
حتم دارم بچه ی آن کوچه ای...
مردمانش بامرام از هر جهت...
سیل آمد کوچه را ویرانه کرد،
مردمش را با جهان بیگانه کرد...
هرچه در آن کوی بود از معرفت،
شست و با خود برد سیل بی صفت!
از تمام کوچه تنها یک نفر،
خانه اش ماند و خودش جست از خطر...
رسم و راه نیک هر جا بود و هست،
از نهاد مردم آن کوچه است...
چون که در اندیشه ام اینگونه ای،
حتم دارم بچه ی آن کوچه ای...
۳۶۵
۱۳ تیر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.