کاسه ی صبرم پرست اینگونه لبریزم نخواه

کاسه ی صبرم پرست، اینگونه لبریزم نخواه
روز و شبها با جنون خود گلاویزم نخواه

شادی ام در ازدحام واژه ها گم گشته است
بیش ازین در این غریبستان، غم انگیزم نخواه

حس سبز با تو بودن در وجودم خشک شد
بی تو زرد و خسته ام، اما تو پاییزم نخواه

در هجوم بی امان زاغهای دلهره
بی تفاوت چون مترسکهای جالیزم نخواه

من غرورم را شکستم زیر پاهایت ولی
پیش چشمان غزل اینگونه ناچیزم نخواه

هرچه می خواهی بخواه از من، ولی ای نازنین!
اینکه باید لحظه ای از تو بپرهیزم نخواه
دیدگاه ها (۱)

عاشقان هم همه خوابند ،در این موقع شببی گمانیک دل ویران شده ا...

از فکر کردن به "من"دست بر داشته است!این را از نبودنش در خواب...

می روم، در غم این رابطه آزار نکش!نقشه ی فاصله با زحمت بسیار ...

شب....وقت خوبی ست برایته نشین شدن تمام دوستت دارم هایی که از...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط