مرغ محبتم من کی آب و دانه خواهم

مرغ محبتم من ، کی آب و دانه خواهم
با من یگانگی کن ، یار یگانه خواهم

شمعی فسرده هستم ، بی عشق مرده هستم
روشن گرم بخواهی سوز شبانه خواهم

افسانه محبت ، هر چند کس نخواند
من سر گذشت خود را ، پر زین فسانه خواهم

بام و دری نبینم ، تا از قفس گریزم
بال و پری ندارم ، تا آشیانه خواهم

تا هر زمان به شکلی ، رنگی بخود نگیرم
جان و تنی رها از ، قید زمانه خواهم

می آنقدر بنوشم ، تا در رهت چو بینم
مستی بهانه سازم ، گم کرده خانه خواهم

گر شاخه امیدم بشکسته ریشه دارم
باران رحمتی کو ، کز نو جوانه آرم
.
.
.
.
#معینی_کرمانشاهی 🌸 ❤ ❤ ❤ ❤ ❤ ❤ ❤ ❤ ❤ ❤ ❤ ❤ ❤ ❤ ❤ ❤
دیدگاه ها (۱)

دیوان حافظروز وصل دوستداران یاد بادیاد باد آن روزگاران یاد ب...

هر لحظـــہ ۰۰۰دوریت برایم دلتنگے است چقدر صبور است دل من چر...

کی رفته ای ز دل که تمنا کنم تو را؟کِی بوده ای نهفته که پیدا ...

دلبر جان آمدنت را در پاییز انتظار میکشیدمتا عاشقی هایمان بوی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط