من و خدای بزرگم هرروز

🍒🌱من و خدای بزرگم هرروز
باهم
قراری داشتیم
نانوشته
ناگفته
من هرروز گناه میکردم
و او هرروز میبخشید
من میخواستم
و او استجابت میکرد
من هرروز نامهربانترمیشدم
و او هر روز
مهربانتر
و یک روز چشمها را گشودم
و دیدم
گمشده ام
در حجم وسیعی از مهربانی محض
ذوب شده ام
در مهربانی خدایی
که هر چه من بدی کردم
او پاسخم داد
با هرچه خوبی بود
و تنها مجازاتم
شرم بود
و دلتنگی
در مقابل خدایی
که آشناترین غریبه دنیایم بود"🍒🌱
دیدگاه ها (۳)

🌱🍒من سر زنم به سنگ و تو ساغر زنی به غیراین سرزنش میانهٔ عشاق...

🍒🌱در چشم‌ های ناباور یک سرگردان دلتنگ کسی‌ را می‌ بینم شبیه ...

🌱🍒اصلا خیال کنکه همین الاناز آسمانیک تکه سنگ بیفتد پایینچه ف...

🍒🌱لمس خیال تو لمس هوای سادگی ستلمس نرمه ی برف. حس نوازش گلبر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط