ساز من

سازِ من
حالم خوب نیست
امروز تو بنواز مرا
در آغوشم بگیر جانانه
در میان همهمه ی نت ها
پنهانم کن
در هر دستگاهی خواهی
ردیفم کن
اما شور نه...
عجیب ناکوکم امروز
بغضی در گلو دارم
باران خواهم شد
بزن بر من بزن شوریده و دشتی
ساز ِ من
سکوت سیاه،سکوت سفید
برای درک می خواهم
مرا آنگونه تفهیم کن
شبیه ویرگول بعد یک نقطه
لمس کن با دستان خود
من را که
در ماهور قلبم غصه ها دارم
بزن بر من بزن
کز این کرشمه ها
دلی سخت آشوب دارم
سه آه از من
دوا و مرهم و تیمارها از تو
فقط بنواز من را
هم تو میدانی
چه زخمی در درون روح خود دارم
دیدگاه ها (۹)

همہ از اسفند و تڪاپویش حرف می زنند و من به فڪر " دل " تڪانی ...

چنین گفت زرتشتکه سوزانید بدی را در آتش، تا ز آتش برون آید نی...

هر شب تنهایی ام را بغل میکنم و برای خودم کلی حرف های عاشقانه...

دیگر پولمان را حرام ترقه ها و جنس های گوناگون نمی کنیم. چهار...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط