ویورس مگزین
ویورس مگزین
🎙
روزی که از خدمت سربازی مرخص شدی، نیروهای جدیدترو بغل کردی و بهشون گفتی: "ما کارمونو خوب انجام دادیم." فکر کنم این نشون میده که چقدر در طول خدمت سربازیت متعهد بودی. و حتماً یه سرباز ارشد عالی بودی چون ظاهراً یکی از هوبههات داشت گریه میکرد.
جین: فقط یه نفر نبود - آدمای پادگانمون زیر دستای من، زیر دستای زیردستام و زیر دستای زیردستای زیردستام همه گریه میکردن. کل پادگانمون اشک میریخت. بدیهیه که مردم همیشه گریه نمیکنن، اما وقتی یه ارشد خوب میره همه گریه میکنن. برای من، بیشتر از این که یه ارشد خوب باشم، بخاطر این بود که محبوب بودم. (میخنده) ما همه دستیار گروهبان رژه نظامی بودیم، پس تعدادمون زیاد نبود. ما فقط 25 نفر بودیم، و پادگانمون فقط بین شش یا هشت نفر تو یه زمان داشت. یه پسر بود که فقط چهار سال از من کوچکتر بود و دقیقاً همزمان با هوبی ثبتنام کرد، پس فقط چهار ماه بعد از ورود من اومد. ما در طول این 10 ماه واقعاً بهم نزدیک شدیم.
🎙
راز محبوبیتت چی بود؟
جین: من حقوق سربازیمو خرج کردم و بعدش یه مقدار غذا برای همه خریدم. (میخنده) خیلی از اونا تازه 19 سالشون شده بود و حتی قبلاً شغلی نداشتن، اما من از نظر مالی خیلی با ثبات ترم، پس گفتم: "برای سالم موندن باید خوب غذا بخورین. بیا، من خوبتون میکنم" و هزینه غذاشونو دادم. انقدر مرغ سوخاری و جوکبال و پیتزا براشون خریدم که بعدا حالشون بد شد. حتی از پادگان های دیگه هم آدمارو برای باربیکیو بیرون بردم. بعضی وقتا بچه ها به شوخی میگفتن: "گروهبان کیم، امروز کار دیگهای جز خواب انجام دادی؟" و بعد من میگفتم: "شما مال کدوم پادگانین؟ قرار بود امشب براتون شام بخرم، اما دیگه نه نمیخرم. شماها با من نمیاین!" بعدش اونا میگفتن: "ببخشید قربان!" ما فقط همینطوری شوخی میکردیم و به هر حال برای همشون شام میخریدم. (میخنده) این باعث شد که افراد تیم، منو خدا صدا کنن، نه اینکه لاف بزنم. به محض دیدنم، میگفتن: "اونو بپرستین!"(میخنده)
🎙
اونا برای ترخیصت یسری پیام برات نوشتن، از جمله پیامی که میگفت انقدر برایشون غذا میخریدی که حتی نمیتونن همه منوهای مختلفیو که براشون سرو کردیو به خاطر بیارن. وقتی توی ارتشی، مراقبت از خودت به اندازه کافی سخته، پس چه انگیزه ای باعث شد که از بقیه سربازا مراقبت کنی؟
#بی_تی_اس
🎙
روزی که از خدمت سربازی مرخص شدی، نیروهای جدیدترو بغل کردی و بهشون گفتی: "ما کارمونو خوب انجام دادیم." فکر کنم این نشون میده که چقدر در طول خدمت سربازیت متعهد بودی. و حتماً یه سرباز ارشد عالی بودی چون ظاهراً یکی از هوبههات داشت گریه میکرد.
جین: فقط یه نفر نبود - آدمای پادگانمون زیر دستای من، زیر دستای زیردستام و زیر دستای زیردستای زیردستام همه گریه میکردن. کل پادگانمون اشک میریخت. بدیهیه که مردم همیشه گریه نمیکنن، اما وقتی یه ارشد خوب میره همه گریه میکنن. برای من، بیشتر از این که یه ارشد خوب باشم، بخاطر این بود که محبوب بودم. (میخنده) ما همه دستیار گروهبان رژه نظامی بودیم، پس تعدادمون زیاد نبود. ما فقط 25 نفر بودیم، و پادگانمون فقط بین شش یا هشت نفر تو یه زمان داشت. یه پسر بود که فقط چهار سال از من کوچکتر بود و دقیقاً همزمان با هوبی ثبتنام کرد، پس فقط چهار ماه بعد از ورود من اومد. ما در طول این 10 ماه واقعاً بهم نزدیک شدیم.
🎙
راز محبوبیتت چی بود؟
جین: من حقوق سربازیمو خرج کردم و بعدش یه مقدار غذا برای همه خریدم. (میخنده) خیلی از اونا تازه 19 سالشون شده بود و حتی قبلاً شغلی نداشتن، اما من از نظر مالی خیلی با ثبات ترم، پس گفتم: "برای سالم موندن باید خوب غذا بخورین. بیا، من خوبتون میکنم" و هزینه غذاشونو دادم. انقدر مرغ سوخاری و جوکبال و پیتزا براشون خریدم که بعدا حالشون بد شد. حتی از پادگان های دیگه هم آدمارو برای باربیکیو بیرون بردم. بعضی وقتا بچه ها به شوخی میگفتن: "گروهبان کیم، امروز کار دیگهای جز خواب انجام دادی؟" و بعد من میگفتم: "شما مال کدوم پادگانین؟ قرار بود امشب براتون شام بخرم، اما دیگه نه نمیخرم. شماها با من نمیاین!" بعدش اونا میگفتن: "ببخشید قربان!" ما فقط همینطوری شوخی میکردیم و به هر حال برای همشون شام میخریدم. (میخنده) این باعث شد که افراد تیم، منو خدا صدا کنن، نه اینکه لاف بزنم. به محض دیدنم، میگفتن: "اونو بپرستین!"(میخنده)
🎙
اونا برای ترخیصت یسری پیام برات نوشتن، از جمله پیامی که میگفت انقدر برایشون غذا میخریدی که حتی نمیتونن همه منوهای مختلفیو که براشون سرو کردیو به خاطر بیارن. وقتی توی ارتشی، مراقبت از خودت به اندازه کافی سخته، پس چه انگیزه ای باعث شد که از بقیه سربازا مراقبت کنی؟
#بی_تی_اس
۳.۲k
۲۰ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.