کجا آرام بگیرمجز میان نفسهایتکه مرا می خواندو میان دستانتکه جاودانگی ی آغوشت رابرایمتکرار می کند.از من کسی عاشق تر نیستکهدستهایشپر از شکوفه های باران زده یخواستن باشد.از منکسی عاشق ترنیست.